اتفاقات دردناک از جایگاه زن در فرهنگ غرب




این زن آمریکایی در خصوص این اقدامش گفت که پس از دلدادگی و تجربه بی‌نظیر ۲ ساله‌اش با این حیوان تصمیم گرفت که با او ازدواج کند.
شاید ازدواج با گربه، سگ و یا لوازم منزل و ساختمان در دنیا امری غیرقابل قبول و عجیب باشد اما به نظر می‌رسد آمریکایی‌ها با چنین ازدواج‌هایی انس گرفته‌اند.

به گزارش فارس، در تازه‌ترین نوع از ازدواج‌های عجیب آمریکایی، یک زن اهل شهر سیاتل با الاغ مورد علاقه خود ازدواج کرده است.

این زن آمریکایی در خصوص این اقدامش گفت که پس از دلدادگی و تجربه بی‌نظیر ۲ ساله‌اش با این حیوان تصمیم گرفت که با او ازدواج کند.

البته این تنها مورد از ازدواج آمریکایی‌ها با حیوانات نیست و چندی پیش نیز یک زن آمریکایی به نام لیندا با سگ خود ازدواج کرد. مجلس سنا نیز در سال گذشته میلادی قانون آزادی رابطه جنسی با حیوانات در ارتش آمریکا را تصویب کرد.


منبع : [. برای مشاهده لینکها در سایت عضو شوید]

2-
یک زن تبعه آمریکا به دلیل فرار از خیانت مردان با برگزاری مراسم رسمی سگ خود را به عنوان همسری برگزید.
به گزارش آتی نیوز، یک زن آمریکایی پس از چهار بار تجربه زندگی ناموفق با برگزاری مراسم ازدواج در میان دوستان و آشنایان خود، سگش را به عنوان همسری برگزید.

به گزارش پایگاه خبری النسیج، یکی از سرشناسان منطقه نیز در این مراسم حضور داشت و به دو زوج گفت: برای هر یک از شما آرزوی خوشبختی می کنم!

در شب عروسی، زن با لباس عروس و آرایش کامل و سگ با یک دست کت و شلوار حضور پیدا کردند.

این زن درباره علت ازدواجش با یک سگ گفت: این سگ از همسران سابق من باوفا تر هستند.

یادش به خیر اون وختا


سقط جنین و چهار وعده حتمی خداوند!


زندگی در قرن بیست و یكم، كمی عجیب و غریب به نظر می رسد، از طرفی مدرنیته را می توان در تمام ابعاد زندگی انسان مشاهده كرد، از اخلاق و رفتار و سبك زندگی و صنعت همه و همه دستخوش مدرنیته قرار گرفته اند و از طرفی نیز صنعت و تكنولوژی زندگی آدمی را به كلی متحول كرده است، اما آنچه عجیب و غریب به نظر می رسد این است كه انسانی كه در قرن بیست و یكم زندگی می كند و ادعای مدرن بودن دارد، هنوز مدرن نشده است و جاهلیت در رفتار و كردار او به وضوح دیده می شود.

 

جاهلیتی كه هم در برخی از مردان بروز و ظهور دارد و هم در برخی از زنان جلوه گری می كند و مدرن بودن آنها را زیر سوال می برد. كه در این مقاله به یكی از ابعاد این جاهلیت مدرن اشاره می كنیم.

از مسائل مهمی كه در دنیای مدرن امروز به یكی از بزرگترین معضلات تبدیل شده است، مساله سقط جنین و كشتن فرزندانی است كه می توانند فرصتی برای زندگی داشته باشند كه این مساله به عنوان تهدیدی مهم برای مدرن بودن انسان قرن بیست و یكم مطرح می شود و شخصیت و تفكر او را به تفكری جاهلی تبدیل كرده است، چرا كه خداوند متعال در آیات متعددی به اعراب زمان رسول خدا و به تبع آن به تمام انسان ها دستور اكید داده است كه از كشتن فرزندان خود چه آنهایی كه هنوز در رحم مادر هستند و چه فرزندانی كه متولد شده اند و تنها جرم آنها مسئله جنسیت است، خودداری كنند.

 

مسئله سقط جنین در سال های اخیر در كشور ما به یكی از معضلات مهم تبدیل شده است و آمار تكان دهنده ای از رسانه های مختلف پیرامون آن منتشر می شود كه نیازمند بررسی جدی و دقیق توسط مسئولان است.

پیرامون این مسئله در موضوعات مختلف  از جمله احكام و حقوق و اقتصاد و ... مطالب و مقالات متعددی به رشته تحریر در آمده است، اما آنچه مورد توجه این مقاله است، بررسی این مسئله از حوزه اخلاق است كه با نگاه اخلاقی به بررسی این مسئله می پردازیم.

 

خداوند متعال در آیات قرآن مجید به بررسی عواملی كه سبب كشته شدن جنین توسط پدر و مادر  می شود، پرداخته است و با پاسخ به همه آنها و ضمانت های محكم و وعده های حتمی از همه مادران خواسته است تا از ارتكاب این عمل خود داری كنند، چرا كه در آیات الهی برای ارتكاب این گناه بزرگ عواملی بیان شده است كه برخی از آنها عبارت است از:

 

1- ترس از مسائل اقتصادی خانواده

2- ترس از مسائل اقتصادی فرزند

3- ترس از آینده اقتصادی فرزند

4- ترس از عاقبت به خیری فرزند

 

در نهایت برخی به دلیل ترس از انحراف و كج روی فرزند خود در آینده یا به هیچ وجه فرزندی نمی خواهند و یا اگر صاحب فرزندی شوند مرتكب عمل زشت و ناروای سقط جنین می شوند كه در پاسخ به این دلیل نیز باید گفت كه ترس از آینده فرزندان به هیچ وجه مجوزی برای سقط جنین و گرفتن حق حیات از آنها نخواهد شد،چرا كه تنها وظیفه پدر و مادر به كار گرفتن تمام هم و غم خود برای تربیت فرزندان صالح است كه توجه به این مسئله از قبل از تولد تا بعد از آن ادامه دارد.

 

و ریشه تمام این امور را می توان در این آیه شریفه خلاصه كرد كه افرادی كه مرتكب این گناه می شوند به وعده های شیطان بیشتر از وعده های خداوند اعتقاد و باور دارند و این اعتقاد و باور پایه های زندگی آنان را ویران كرده است:

 

«الشَّیْطانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ وَ اللَّهُ یَعِدُكُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلاً وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم: شیطان شما را از تهیدستى بیم مى‏دهد و شما را به زشتى وامى‏دارد؛ و[لى‏] خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى‏دهد، و خداوند گشایشگر داناست.»[البقرة :  268]

 

در این قسمت به پاسخ های زیبای خداوند متعال به عواملی كه برای سقط جنین متصور است می پردازیم، خداوند متعال در پاسخ به سوالات فوق می فرماید:

1- اگر دلیل شما برای كشتن فرزندتان ترس از اقتصاد خانواده است،بدین معنا كه ما در تامین نیاز ها و هزینه های زندگی خود مانده ایم و در صورت اضافه شدن فرد دیگری باید از خواسته های خود بكاهیم تا بتوانیم نیازهای فرد جدید الورود را تامین كنیم ،من ضمانت می كنم كه موقعیت اقتصادی شما بهتر از قبل خواهد شد:

«وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِیَّاهُم: و فرزندان خود را از بیم تنگدستى مكشید؛ ما شما و آنان را روزى مى‏رسانیم»[الأنعام :151]

 

2- اگر دلیل شما برای كشتن فرزندتان،ترس از تامین هزینه های فرزند است، بدین معنا كه در شرائط حاضر قادر به تامین نیازها و هزینه های خود و همسرتان هستید، اما توان تامین هزینه های یك فرزند را ندارید، من ضمانت می كنم كه مدار زندگی شما به گونه ای رقم بخورد كه هزینه های فرزندتان نیز به خوبی هرچه تمام تر تامین شود:

سقط جنین

«وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیَّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبیرا: و از بیم تنگدستى فرزندان خود را مكشید. ماییم كه به آنها و شما روزى مى‏بخشیم. آرى، كشتن آنان همواره خطایى بزرگ است.»[الإسراء: 31]

3- برخی از افراد به دلیل شرائط بد جامعه و بی عدالتی هایی كه ممكن است پس از مرگ آنها دامن گیر فرزندان آنها شود از داشتن فرزند خودداری كرده و در صورت داشتن فرزند در صدد سقط آن اقدام می كنند كه در این زمینه نیز خداوند متعال یك راهكار بسیار زیبا را بیان می كند، تا آینده اقتصادی فرزندان نیز كاملا بیمه شود:

 

«وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَكُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیدا: و آنان كه اگر فرزندان ناتوانى از خود بر جاى بگذارند بر [آینده‏] آنان بیم دارند، باید [از ستم بر یتیمان مردم نیز] بترسند. پس باید از خدا پروا دارند و سخنى [بجا و] درست گویند.»[النساء: 9]

 

اگر از آینده اقتصادی فرزندان خود ترسی دارید، بهترین توصیه خداوند آن است كه آینده اقتصادی فرزندانی كه به هر نحو از نعمت والدین محروم شده اند را به خطر نیندازید تا در نتیجه آینده فرزندان شما نیز در امنیت باشد.

4- و در نهایت برخی به دلیل ترس از انحراف و كج روی فرزند خود در آینده یا به هیچ وجه فرزندی نمی خواهند و یا اگر صاحب فرزندی شوند مرتكب عمل زشت و ناروای سقط جنین می شوند كه در پاسخ به این دلیل نیز باید گفت كه ترس از آینده فرزندان به هیچ وجه مجوزی برای سقط جنین و گرفتن حق حیات از آنها نخواهد شد، چرا كه تنها وظیفه پدر و مادر به كار گرفتن تمام هم و غم خود برای تربیت فرزندان صالح است كه توجه به این مسئله  از قبل از تولد تا بعد از آن ادامه دارد.

 

مسئله سقط جنین در سال های اخیر در كشور ما به یكی از معضلات مهم تبدیل شده است و آمار تكان دهنده ای از رسانه های مختلف پیرامون آن منتشر می شود كه نیازمند بررسی جدی و دقیق توسط مسئولان است

در پایان توجه به این مسئله  اهمیت دارد كه سقط جنین تنها یك گناه نیست بلكه فرد با ارتكاب آن مرتكب چندین گناه خواهد شد،گناهانی از جمله:

1- قتل نفس و كشتن یك انسان بی گناه كه خداوند متعال پیرامون این مسئله می فرماید:

«مِنْ أَجْلِ ذلِكَ كَتَبْنا عَلى‏ بَنی‏ إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعا....: از این روى بر فرزندان اسرائیل مقرر داشتیم كه هر كس كسى را -جز به قصاص قتل، یا [به كیفر] فسادى در زمین- بكشد، چنان است كه گویى همه مردم را كشته باشد...»[المائدة: 32]

2-گناه سوء ظن به خداوند متعال چرا كه چنین انسانی تصور می كند كه خداوند متعال توان روزی دادن به او و فرزندانش را ندارد در حالی كه خداوند متعال می فرماید:

«وَ كَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاكُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیم: و چه بسیار جاندارانى كه نمى‏توانند متحمّل روزى خود شوند. خداست كه آنها و شما را روزى مى‏دهد، و اوست شنواى دانا.»[العنكبوت: 60]

 

خلاصه كلام آنكه، آنچه بیشتر در مسئله سقط جنین مورد اهمیت است توجه و دغدغه های اقتصادی و ترس از آینده فرزندان است كه خداوند متعال با وعده های حتمی و توصیه های طلایی خود در آیات متعددی از قرآن مجید به خوبی هر چه تمام تر آینده اقتصادی و معنوی فرزندان را مورد ضمانت قرار داده است و فقدان باور به این وعده های حتمی گناه نابخشودنی است كه می تواند پایه های زندگی فردی و اجتماعی انسان را ویران كند.

جایی همین نزدیکی...


 خدایا؛

صفحه‌ی آخر شناسنامه‌ام را این‌گونه می‌خواهم.
آرزویش برای من گنهکار که عیب نیست...
هست؟
 
راه آسمان که بسته نیست...
هست؟
 
با تو‌ام ای من...
راه آسمانت را پیدا کن.
شاید؛
جایی همین نزدیکی...

مرگ باید برادرت باشد!/ حمیده سادات غفوریان



چشم‌ها را به روی هم مگذار
که سکون نام دیگر مرگ است
دشمنانت همیشه بیدارند
خواب گاهی برادر مرگ است
 
گوش کن؛ در سکوت مبهم شب
پچ‌پچی موذیانه می‌آید
گربه بی‌حیای همسایه
نیمه‌شب‌ها به خانه می‌آید
 
پسرم! خواب گرم و شیرین است
اینک اما زمان خواب تو نیست
تا زمانی که حیله بیدار است
چه کسی گفته وقت لالایی است؟!
 
گوش کن؛ دشمن از تو و خاکت
پرچمی بادخورده می‌خواهد
از تمام غرور اجدادی‌ت
قهرمانان مُرده می‌خواهد!
 
دشمنت مار خوش خط و خالی است
که فقط خون تازه می‌نوشد
هر کجا قابل شناسایی است
گرچه چون ما لباس می‌پوشد!
 
به درستی نگاه کن پسرم
هر کمان‌برکفی که آرش نیست
هر پدرمُرده‌ای که پیرهنش
بوی آتش دهد سیاوش نیست
 
چشم وا کن که دشمنت هر روز
با هزار آب و رنگ می‌آید
تو بزرگش نبین اگر کفتار
در لباس پلنگ می‌آید
 
پسرم! ممکن است در راهت
دشمن از دوست بیشتر باشد
گاه دنیا دسیسه می‌چیند
که پدر قاتل پسر باشد!
 
تو ولی شک نکن به راه و برو
مرد با درد و رنج مأنوس است
پشت پرهای کوچک گنجشک
قدرت بال‌های ققنوس است!
 
دست‌های تو مکر دشمن را
به جهنم حواله خواهد کرد
نفس آتشین این ققنوس
کرکسان را مچاله خواهد کرد!
 
آسمان فتح می‌شود وقتی
شوق پرواز در سرت باشد
در مسیر حفاظت از این خاک
مرگ باید برادرت باشد!
 
شک ندارم به این حقیقت که
تو شبی پرستاره می‌سازی
و اگر خون سرخ لازم بود
کربلا را دوباره می‌سازی
 
مادرت هم رسالتش این است
نگذارد هر آن چه شد باشی
من به تو یاد می‌دهم که چطور
قهرمان جهان خود باشی
 
پسرم! قهرمان کوچک من!
نقش خود را درست بازی کن
هر کجا دور، دور خاموشی است
با سکوتت حماسه‌سازی کن!
 
دشمن از دست‌های کوچک تو
مثل برگ از تگرگ می‌ترسد
تو فقط کوه باش و پابرجا
مرگ تا حدّ مرگ می‌ترسد!
 
من برای دلیر کوچک خود
تا قیامت چکامه می‌خوانم
توی گوشت به جای لالایی
بعد از این شاهنامه می‌خوانم...

حمیده سادات غفوریان

حکمت گفتن«اذان»و«اقامه»در گوش نوزاد


از قدیم رسم بر این بود که وقتی کودکی به دنیا می آمد او را در آغوش پدربزرگ یا مادربزرگش که سال ها مسلمانی کرده بود و آداب اسلامی را خوب می دانست می گذاشتند تا با دهانی که بارها با آن ذکر خدا را گفته، در گوشش اذان و اقامه بخواند.
 
این رسم هنوز هم در بین بسیاری از خانواده ها انجام می شود. البته شاید بعضی از خانواده ها به دلیل مشغله زیاد از این کار مهم غافل شده باشند اما خوب است بدانیم که گفتن اذان در گوش راست نوزاد و اقامه در گوش چپ او سنتی است که پیامبر(ص) آن را انجام می دادند و این کار را به پیروانشان نیز سفارش می کردند.
 
* سنت نبوی فراموش نشود
 دکتر طاهره محسنی استاد دانشگاه و پژوهشگر دینی در این باره در ماهنامه «همشهری آیه» می نویسد: خواندن اذان و اقامه در گوش نوزاد از سنت های پیامبر گرامی اسلام(ص) است و بعد از او، ائمه معصوم (ع) هم به این روش توجه زیادی داشتند و این کار را به عنوان یکی از اولین اقدامات در بدو تولد کودک انجام می دادند و به مسلمانان دیگر نیز سفارش می کردند وقتی نوزاد به دنیا  آمد حتما در نخستین زمان ممکن در گوشش اذان و اقامه خوانده شود. در جلد ۴۳ کتاب «بحارالانوار» از امام زین العابدین (ع) روایت است: «زمانی که پدرم به دنیا آمد پیامبر(ص) در گوشش اذان را تلاوت فرمود.» در جلد ۱۰۴ همین کتاب به نقل از آن حضرت نوشته شده: «زمانی که امام حسن(ع) متولد شد پیامبر (ص) در گوش او اذان و اقامه را قرائت فرمود.» علامه حر عاملی هم روایتی به نقل از مادر امام رضا(ع) نوشته اند با این مضمون؛ «وقتی امام رضا(ع) به دنیا آمد، امام کاظم(ع) در گوش راست او اذان گفت و در گوش چپش اقامه». پیامبر(ص) می فرمود: «در گوش راست نوزاد اذان بگویید و در گوش چپش اقامه. زیرا این کار کودک را از شر شیطان حفظ می کند. سپس در گوش او آیة الکرسی، سوره های فاتحة الکتاب، اخلاص، ناس، فلق و آیات آخر سوره حشر را بخوانید». در این خصوص روایت های مستند دیگری به نقل از ائمه(ع) ثبت شده است که همگی آن ها مشخص می کنند این بزرگواران در زندگی خود همین شیوه را اجرا و به یاران و دوستان خود نیز توصیه می کردند این گونه عمل کنند و خواندن اذان و اقامه در گوش کودک تازه متولد شده را از یاد نبرند.
 
* تلقین اسلام در بدو تولد  

دلیل اصلی اذان گفتن در گوش کودکی که به تازگی در یک خانواده مسلمان به دنیا آمده، این است که نخستین صدایی که گوش او دریافت می کند، اذان و اقامه باشد که شامل توصیف عظمت و بزرگی خداوند متعال است. چون انسان با شهادت دادن به یگانگی خدا، رسالت پیامبر(ص) و امامت حضرت علی(ع) وارد دایره اسلام و مذهب تشیع می شود. به همین دلیل است که به محض تولد یک مسلمان، شعار اسلام در گوش او خوانده و به او تلقین می شود؛ همان طور که در زمان مرگ و خروج او از دنیا نیز یگانگی خدا و جمله توحید که ذکر «لااله الاا...» است به او تلقین خواهد شد. نکته قابل توجه این است که هر چند کودک تازه متولد شده جملات اذان و اقامه و مفهوم آن را درک نمی کند اما خواندن همین ذکرها بر روح و جسم او اثر می گذارد و روحیه مسلمانی او را تقویت خواهد کرد. به همین دلیل لازم است پدران و مادران این سنت مهم و زیبای اسلامی را که از پیامبر (ص) آموخته ایم مورد توجه داشته باشند .
 
* وقتی شیطان رانده می شود

 درست است که کودک تازه متولد شده توان درک مفاهیم والای جمله ها و عبارت های اذان و اقامه را ندارد اما نباید با این بهانه از اجرای این سنت مهم و پسندیده پیامبر(ص) و ائمه معصوم(ع) غافل شد. زیرا خواندن اذان و اقامه در گوش نوزاد آثار و برکات بسیار مهمی برای او به همراه دارد که غفلت از آن می تواند آسیب هایی را متوجه جسم نحیف و روح آسیب پذیر او کند. در همین خصوص در کتاب «بحارالانوار» روایتی نوشته شده مبنی بر این که پیامبر(ص) فرموده اند: «کسی که نوزادی برایش به دنیا می آید در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگوید، بدین ترتیب شیطان به او آسیب نمی رساند».بنابراین براساس روایت های اسلامی یکی از مهم ترین آثار خواندن اذان و اقامه در گوش نوزاد این است که شیطان را از وجود او دور می کند. آوردن نام خدای متعال در هر مکانی موجب فرار شیطان می شود. شیطان که در صدد نفوذ به قلب پاک انسان تازه متولد شده است، با آوردن عبارت های اذان و اقامه راهی جز فرار نخواهد داشت. در این خصوص باید توجه داشته باشیم که براساس روایت های مستند، شیطان هر لحظه منتظر است انسانی به دنیا بیاید تا او را گمراه کند. طبیعی است چنین انتظاری درخصوص کودکانی که در خانواده های مسلمان متولد می شوند بیشتر است. در چنین شرایطی است که خواندن عبارت آرامش بخش اذان و اقامه در گوش نوزاد، شیطان را از گمراه کردن و فریب دادن او ناامید می کند. نوزاد نیز در همان لحظات اول ورودش به دنیا با شنیدن اذان و اقامه که ذکر توحید خدا و رسالت پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامت حضرت علی(ع) است، دعوت به سوی خداوند متعال و دین اسلام را لبیک می گوید و فرصتی برای شیطان باقی نمی ماند تا با وسوسه ها و وعده های پوچ خود بذر بدی و شر را در دل پاک او بکارد.
 
* آموزش مفاهیم اعتقادی

 تربیت کودک کار پیچیده ای است که زمینه آن باید حتی قبل از تولد و نوزادی ایجاد شود. یعنی این طور نیست که وقتی کودک به دنیا آمد و چند ساله شد، تازه آداب اسلامی به او یاد داده شود. یکی از مواردی که زمینه تربیت صحیح اسلامی را در وجود کودک شکل می دهد، خواندن اذان و اقامه در گوش اوست. در واقع خواندن اذان و اقامه در گوش نوزاد نه تنها پریشانی را از او دور می کند و آثار معنوی بسیار خوبی برای او به همراه دارد بلکه باعث می شود کودک با مفاهیم اعتقادی و مذهبی آشنا شود و به مرور زمان علاقه و انس بیشتری با این مفاهیم برقرار کند.

با تکیه بر فرمایشات مقام معظم رهبری؛  مقایسه جایگاه زن در اسلام و غرب

شبکه صدای آمریکا در برنامه ای با موضوع زن در اسلام مطرح کرد که نظر اسلام نسبت به زن غیر انسانی و تبعیض آمیز می باشد.

در پاسخ به این ادعای مضحک باید گفت که از نظر اسلام؛ زنان موهبتى الهى و از همان گوهر خلقت مردان مى‏باشند که در طرح نظام احسن آفرینش قرار گرفته و خداى تبارک و تعالى به خاطر آفریدن آنان (انسان، اعم از زن و مرد) به خود تبریک گفته است. با وجود این، در طول تاریخ به زنان که بخش مهمى از جامعه انسانى را تشکیل مى‏دهند ستم روا داشته شده، حقوق و شأن انسانى آنها رعایت نشده است . اما برای اینکه دیدگاه اسلام و غرب نسبت به حقوق زنان مقایسه شود سخنان مقام معضم رهبری را به تفصیل بیان می کنیم :

در دنیا و در رسانه‌هاى جمعى عالم، در طول سالهاى متمادى، کسانى که نه براى زن، نه براى جنس انسان و نه براى کرامتهاى انسانى، جز در محاسبه با پول ارزشى قائل نیستند - که متأسّفانه در تمدن کنونى غرب، نقش مهمى را در همه عرصه‌ها ایفا مى‌کنند - مسأله زن را هم براى خودشان در میدانهاى مختلف به صورت یک سرمایه و یک وسیله سوداگرى درآورده؛ روى آن بحث مى‌کنند، فرهنگ‌سازى مى‌کنند، تبلیغ مى‌کنند و اذهان مرد و زن همه دنیا را در سر دو راهىِ یک وسوسه و گمراهىِ بزرگ قرار مى‌دهند.

در چنین شرایطى، جا دارد زن مسلمان با تأمّل در مفاهیم اسلامى و ارزشگذاریهاى اسلامى و با دقّت در خطوطى که در نظام اسلامى براى پیشرفت زنان و مردان پیش‌بینى شده است، هویّت خود را بازیابى کند و قامت رساى استدلال را در مقابل سفسطه‌ها و وسوسه‌هاى عوامل صهیونیسم و سرمایه‌گذارى و زراندوزى به نمایش درآورد.

اسلام در مقابل جاهلیتى که به زن ظلم مى‌کرد، ایستادگى کرد؛ هم در میدان معنویت و فکر و ارزشهاى انسانى، هم در میدان حضور سیاسى و هم از همه بالاتر در عرصه خانواده.
زن و مرد، ناگزیر اجتماع کوچکى به نام خانواده دارند که اگر در جامعه‌اى ارزشگذارىِ درست صورت نگیرد، اوّلین نقطه‌اى که به زن ستم مى‌شود، داخل خانواده است. در هر سه عرصه، اسلام ارزشگذارى کرده است.

در زمینه مسائل معنوى، زنان جزو پیشگامان حرکت معنوى انسان به سوى پیشرفتها هستند. در قرآن وقتى مى‌خواهد براى انسانهاى مؤمن مثال بزند، مى‌فرماید: «و ضرب اللَّه مثلا للذین امنوا أمرأة فرعون» « تحریم: ۱۱ » از یک زن مثال مى‌زند.

آن‌جایى که بحث ایمان و اسلام و صبر و صدق و مجاهدت در راه به دست آوردن ارزشهاى انسانى و اسلامى و معنوى است، مى‌فرماید: «انّ المسلمین والسلمات و المؤمنین و المؤمنات و القانتین و القانتات و الصادقین و الصادقات و الصابرین و الصابرات» «احزاب: ۳۵ »در این آیه ده عنوان براى ارزشهاى معنوى ذکر مى‌شود؛ اسلام، ایمان، قنوت، صدق، صبر، خشوع و دیگر چیزها. زن و مرد در این میدان، دوش به دوش حرکت مى‌کنند و پیش مى‌روند؛ هر دو را ذکر مى‌کند. این بتِ مردگرایى را که در جاهلیّتها، همیشه به وسیله مردان و حتى به وسیله زنان پرستیده مى‌شد، اسلام در این آیات مى‌شکند و نیز در میدان مسائل سیاسى و اجتماعى، بیعت زن را یک امر لازم و یک مسأله زنده معرفى مى‌کند.

با تامل وملاحظه در دنیاى غرب و همین کشورهاى اروپایى که این همه مدّعى دفاع از حقوق زنان هستند - که تقریباً همه‌اش هم دروغ است - تا دهه‌هاى اوّل قرن گذشته، زنان نه فقط حقِ‌ّ رأى نداشتند، و یا حقِ‌ّ گفتن و انتخاب کردن نداشتن بلکه حتی حقِ‌ّ مالکیت هم نداشتند. یعنى زن مالک اموال موروثى خودش هم نبود؛ اموال او در اختیار شوهر بود!

در اسلام بیعت زن، مالکیت زن، حضور زن در این عرصه‌هاى اساسى سیاسى و اجتماعى، تثبیت شده است: «اذا جائک المؤمنات یبایعنک على ان لا یشرکن باللَّه». «ممتحنه: ۱۲» زنها مى‌آمدند با پیغمبر بیعت مى‌کردند. پیغمبر اسلام نفرمود که مردها بیایند بیعت کنند و به تبع آنها، هرچه که آنها رأى دادند، هرچه که آنها پذیرفتند، زنها هم مجبور باشند قبول کنند؛ نه. گفتند زنها هم بیعت مى‌کنند؛ آنها هم در قبول این حکومت، در قبول این نظم اجتماعى و سیاسى شرکت مى‌کنند. غربیها هزار و سیصد سال در این زمینه از اسلام عقبند و این ادّعاها را مى‌کنند! در زمینه مالکیت نیز همین‌طور؛ و در زمینه‌هاى دیگرى که مربوط به مسائل اجتماعى و سیاسى است.

خودِ الگوی فاطمه‌ى زهرا سلام‌اللَّه‌علیها که در دوران کودکى، در بعد از هجرت پیغمبر به مدینه، در داخل مدینه و در همه‌ى قضایاى عمومى آن روز پدرش - که مرکز همه حوادث سیاسى اجتماعى بود - حضور داشت، نشان‌دهنده نقش زن در نظام اسلامى است. البته فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌علیها قلّه این فضائل است. زنان برجسته دیگرى هم در صدر اسلام بودند؛ بامعرفت، باخرد، باعلم، حاضر در میدانها، حتى حاضر در میدانهاى جنگ؛ حتى تعدادى که نیروى بدنى داشتند، حاضر در میدان دلاورى در جنگ؛ شمشیرزنى و سربازى. البته این را اسلام براى بانوان واجب نکرده و از دوش آنها برداشته است؛ چون با طبیعت جسمى و نیز با عواطف آنها سازگار نیست.

در داخل خانواده هم، از نظر اسلام مرد موظّف است که زن را مانند گلى مراقبت کند. مى‌فرماید: «المرأة ریحانة»؛یععنی زن گل است.« تحف‌العقول، ۸۷»

این مربوط به میدانهاى سیاسى و اجتماعى و تحصیل علم و مبارزات گوناگون اجتماعى و سیاسى نیست؛ این مربوط به داخل خانواده است. «المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة»؛« تحف‌العقول، ۸۷» این چشم و دید خطابینى را که گمان مى‌کرد زن در داخل خانه موظّف به انجام خدمات است، پیغمبر با این بیان تخطئه کرده است. زن مانند گلى است که باید او را مراقبت کرد. با این چشم باید به این موجود داراى لطافتهاى روحى و جسمى نگاه کرد. این نظر اسلام است. هم خصوصیت زنانگى زن که همه احساسات و خواستهاى او بر اساس این خصوصیت زنانگى است، حفظ شده است، بر او تحمیل نشده است، از او خواسته نشده است، که در حالى که زن است، مثل مرد فکر کند، مثل مرد کار کند، مثل مرد بخواهد - یعنى خصوصیت زن بودن که یک خصوصیت طبیعى و فطرى و محور همه احساسات و تلاشهاى زنانه است، در دید اسلامى حفظ شده - هم درعین‌حال، میدان علم، میدان معنویت، میدان تقوا و میدان سیاسى، بر روى او باز شده است و او، هم به کسب علم تشویق شده است و هم به حضور در میدانهاى گوناگون اجتماعى و سیاسى.آن وقت در داخل خانواده هم به مرد گفته‌اند که حقّ تکلیف، تحمیل، زیاده‌روى، اعمال قدرتهاى جاهلانه و غیر قانونى ندارد. این، آن نگاه اسلامى است.

با همین نگاه بود که وقتى نهضت اسلامى به مرحله انقلاب اسلامى رسید و زنان با همان برداشت طبیعى که از اسلام در جامعه زنانه بود، جلو افتادند؛ امام فرمودند - و درست هم فرمودند - که: اگر زنان در این نهضت همکارى نمى‌کردند، انقلاب هم پیروز نمى‌شد. یقیناً اگر زنها در داخل خیابانها و در راهپیماییهاى عظیم حضور پیدا نمى‌کردند - آن حضور عظیم و باشکوه زنان در دوران انقلاب - انقلاب پیروز نمى‌شد.

در جنگ تحمیلى اگر امثال همین مادر گرامى سه شهید و مادران شهیدان و همسران شهیدان ؛ایمان خود، صبر خود، ایستادگى خود، معرفت خود و روشن‌بینى خود در قبال ضایعات جنگ و فداکاریهاى جوانان و مردان را نشان نمى‌دادند، جنگ پیروز نمى‌شد. اگر مادران و همسران شهدا بى‌صبرى نشان مى‌دادند، شوق جهاد در راه خدا و شهادت در دل مردها مى‌خشکید؛ این‌گونه نمى‌جوشید؛ این‌گونه به جامعه طراوت نمى‌داد. در میدان جنگ هم زنان نقشهاى درجه اوّل را ایفا کردند. اگر در طول انقلاب، وفادارى زنان، عواطف زنان، حضور زنان در میدانهاى مختلف، در راهپیماییها و در انتخاباتها نمى‌بود، یقیناً این حرکت عظیم مردمى نمى‌توانست این‌گونه شکل پیدا کند و ادامه یابد. این نظر اسلام است، این نظر نظام اسلامى است.

غربیها درباره جنس زن باید پاسخگو باشند؛ چون آنها به زن خیانت کردند. تمدّن غربى به زن هیچ نداده است. اگر پیشرفت علمى، سیاسى و فکرى هم در زنان دیده مى‌شود، مال خود زنهاست. در هر کشورى چنین پیشزفتهایى نصیب زنان شود - که در ایران اسلامى و در کشورهاى دیگر هم شده است - مال خود زنهاست. آنچه که غربیها به آن دامن زدند و تمدّن غربى پایه‌گذار خشت کج و بناى کجش بود، بى‌بندوبارى و ابتذال زنانه است. زن را به ابتذال کشانده‌اند و داخل خانواده او را هم اصلاح نکرده‌اند. مکرّر در مطبوعات امریکایى و اروپایى، میزان بالاى زن‌آزاریها و شکنجه‌ها و بى‌مهریها منتشر شده است. فرهنگ غربى در مورد زن و بى‌بندوبارى و به ابتذال کشاندن زنان آن مناطق، موجب شده است که بنیان خانواده، سُست و متزلزل گردد و خیانت زن و مرد به یکدیگر، در داخل خانواده چندان مهم شمرده نشود. این گناه نیست؟ این خیانت به جنس زن نیست؟ با این فرهنگ، از همه دنیا هم طلبکارند؛ در حالى که باید بدهکار باشند! فرهنگ غربى در مورد زنان باید در موضع مدافع قرار گیرد؛ باید از خودش دفاع کند؛ باید توضیح بدهد؛ اما غلبه و سلطه سرمایه‌دارى و رسانه‌هاى مستکبرِ جبّارِ غربى، قضیه را بعکس مى‌کنند؛ آنها مى‌شوند طلبکار؛ آنها مى‌شوند مدافع حقوق زن به قول خودشان و به اصطلاح خودشان! در حالى که چنین چیزى نیست. البته در بین غربیها هم مسلّماً متفکّرانى، فلاسفه‌اى و انسانهاى صادق و صالحى هستند که صادقانه فکر مى‌کنند و حرف مى‌زنند. آنچه که بیان می شود، گرایش عمومى فرهنگ و تمدّن غربى به زیان زن و علیه زن است.

زن ایرانى در ایران اسلامى، باید کوششش این باشد که هویّت والاى زن اسلامى را آن‌چنان زنده کند که چشم دنیا را به خود جلب کند. این امروز وظیفه‌یى است بر دوش زنان مسلمان؛ بخصوص زنان جوان و دختران دانش‌آموز و دانشجو.

هویّت اسلامى این است که زن در عین این‌که هویّت و خصوصیت زنانه خود را حفظ مى‌کند - که طبیعت و فطرت است و براى هر جنسى خصوصیات آن جنس ارزش است - یعنى آن احساسات رقیق را، عواطف جوشان را، آن مهر و محبت را، آن رقّت را، آن صفا و درخشندگى زنانه را براى خود حفظ مى‌کند ، درعین‌حال، هم باید در میدان ارزشهاى معنوى - مثل علم، مثل عبادت، تقرّب به خدا، معرفت الهى و سیر وادیهاى عرفان - پیشروى کند، هم در عرصه مسائل اجتماعى و سیاسى و ایستادگى و صبر و مقاومت و حضور سیاسى و خواست سیاسى و درک و هوش سیاسى، شناخت کشور خود، شناخت آینده خود، شناخت هدفهاى ملى و بزرگ و اهداف اسلامى مربوط به کشورهاى اسلامى و ملتهاى اسلامى، شناخت توطئه‌هاى دشمن، شناخت دشمن، شناخت روشهاى دشمن باید روزبه‌روز پیشرفت کند و هم در زمینه ایجاد عدل و انصاف و محیط آرامش و سکونت در داخل خانواده باید پیشرفت داشته باشد. اگر قوانینى لازم است، اگر تصحیح و اصلاحى در مسائلى که به این‌جا منتهى مى‌شود، لازم است، زنان، زنان باسواد، زنان آگاه، زنان بامعرفت، در همه این میدانها بایستى پیشروى کنند؛ الگوى زن را نشان بدهند؛ بگویند زن مسلمان زنى است که هم دین خود را، حجاب خود را، زنانگى خود را، ظرافتها و رقّتها و لطافتهاى خود را حفظ مى‌کند؛ هم از حق خود دفاع مى‌کند؛ هم در میدان معنویت و علم و تحقیق و تقرّب به خدا پیشروى مى‌کند و شخصیتهاى برجسته‌اى را نشان مى‌دهد و هم در میدان سیاسى حضور دارد. این مى‌شود الگویى براى زنان.

شما بدانید زنان مسلمان در بسیارى از نقاط دنیا، امروز به شما نگاه مى‌کنند و از شما یاد مى‌گیرند. این‌که مى‌بینید در بعضى از کشورهاى غربى، در بعضى از کشورهاى مسلمان اما با حکومتهاى غیر اسلامى، این‌طور حجاب اسلامى مورد تهاجم دشمنان دین قرار مى‌گیرد، این نشان دهنده گرایش زنان به حجاب است. در کشورهاى همسایه ما، آن‌جاهایى که به حجاب اهتمام نمى‌شد؛ در بعضی کشورهاى اسلامى که هرگز اسمى از حجاب در آن‌جا آورده نمى‌شد؛ در مدت بیست ساله بعد از انقلاب، زنان؛ بخصوص زنان روشنفکر و بخصوص دختران دانشجو، به حجاب گرایش پیدا کردند؛ علاقه پیدا کردند؛ رو آوردند و حجاب را حفظ کردند؛ که نمونه‌هایش علاوه بر اینها در کشورهاى غربى هم مشاهده شده است.

بدانید امروز در هیچ جاى دنیا زنانى که مثل این مادران شهداى ما، مادر دو شهید، مادر سه شهید، مادر چهار شهید باشند، نیستند. در جامعه ما، مادرانى با این خصوصیات که از پدرها بهتر ، قویتر و آگاهانه‌تر ایستادند، در این میدان بسیارند. این همان تربیت اسلامى است؛ این همان دامان پاک و مطهّر و نورانى فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌علیهاست، زنان ایرانی دخترانِ فاطمه هستند؛ فرزندان فاطمه زهرا هستند؛ دنباله‌روان فاطمه زهرا هستند.

!!.....


بد نیست گاهی نگاهی به قدمگاه هایمان بیندازیم!!!

نکند پا روی خون شهدا گذاشته باشیم!.......

اسلام تفاخرات نژادى را از بين برد


اولاً جواب جمله اولتان را عرض كنم تا به اصل مطلب برسيم. اين كه فرموديد: داعى حجازىِ مكى مدنى، چرا طرف‏دارى از برادران ايرانى مى‏نمايم؟! بديهى است افتخار داعى به اين است كه مكى و مدنى و محمدى هستم، ولى تعصب نژادى هم كه از آثار جهل و نادانى است، در داعى راه ندارد؛ براى آن كه جد بزرگ‏وارم خاتم‏الانبياء صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با آن كه حفظ قوميت و وطنيت هر ملتى را ملحوظ داشته و با جمله حب الوطن من‏الايمان (1) [وطن‏دوستى جزئى از ايمان است]، هر قوم و ملتى را به وطن‏دوستى امر فرموده.
[پيامبر] يكى از قدم‏هاى بزرگى كه براى اتحاد بشر و رفع هر نوع خيالات واهى از افراد آدميان برداشت، آن بود كه تفاخرات نژادى و تعصبات جاهلانه را به كلى از بين برد و با يك نداى بلندِ رسا عالميان را متوجه به فرموده خود نمود كه:
لا فخر للعرب على العجم و لا للعجم على العرب و لا للابيض على الاسود و لا للاسود على الابيض إلاّ بالعلم و التقى (2)؛  و نيز براى آن كه امر بر مردمان عالم و متقى مشتبه نگردد كه از فرموده آن حضرت اتخاذ سند كنند و از تواضع و فروتنى بر كنار روند و اظهار كبر و منيت بر ديگران كنند، فرمود: انا من العرب و لافخر و انا سيد ولد آدم ولافخر.(3)
ماحصل معنى آن كه: «من با اين كه خود عرب و آقاى اولاد آدمم [ولى] به اين نژاد و مقام بر سايرين، فخر و مباهاتى ندارم و فخريه نمى‏كنم.» فقط فخريه پيغمبر به اين بود كه بنده مطيع پروردگار است. در مقام مناجات عرض مى‏كرد: كفى بى فخراً ان اكون لك عبدا؛ يعنى كفايت است مرا فخر و مباهاتى كه بنده چون تو پروردگارى هستم.
خداوند متعال در آيه 13 سوره 49 (حجرات) مى‏فرمايد: «يا أَيُّهَا النّاسُ إِنّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوبا وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّه‏ِ أَتْقاكُمْ» (4)، فضل و شرف و كرامت را در تقوا قرار داده.
و نيز در آيه 10 همين سوره فرموده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ».(5)
آسيايى و افريقايى، اروپايى و امريكايى از نژاد سفيد و سياه و سرخ و زرد شهرستانى و كوهستانى، همگى در تحت لواى اسلام و كلمه طيبه لا اله الاّ اللّه‏ محمد رسول‏اللّه‏ با هم برادرند و هيچ فخر و مباهاتى به يك‏ديگر ندارند.
عملاً هم قائد عظيم‏الشأن اسلام خاتم‏الانبياء صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نشان داد. سلمان فارسى را از عجم و صهيب رومى را از روم و بلال سياه را از حبشه در آغوش محبت پذيرفت.
ولى ابولهب شريف‏النسب، عمّ خود را كه از بهترين نژاد عرب بود، از خود دور نمود و يك سوره در مذمت او نازل [شد] و صريحا فرمود: «تَبَّتْ يَدا أَبِي لَهَبٍ وَ تَبَّ».(6)
---------------------------------
1-كشف‏الخفاء، ج 1، ص 345 ـ تفسير ابن‏عربى، ج 2، ص 310.
2-عرب را فخر و مباهاتى برعجم و عجم را فخرى بر عرب و سفيد را بر سياه و سياه را بر سفيد فخر و مباهاتى نيست، مگر به علم و تقوا.
3-من از عرب و سيد و آقاى اولاد آدمم و به آن فخر نمى‏نمايم امالى صدوق، ص 254.
4-اى مردم! ما همه شما را از مردى و زنى آفريديم و شعبه‏ها و فرق مختلفه گردانيديم تا يك‏ديگر را بشناسيد و بدانيد كه اصل و نسب و نژاد مايه افتخار نيست، بلكه بزرگ‏وارترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شما هستند.
5-جز اين نيست كه مؤمنان همه برادر يك‏ديگرند؛ پس هميشه بين برادران ايمانى خود چون نزاعى شود صلح دهيد.
6-نابود باد دو دست ابولهب كه در پى آزار رسول خدا بود. (سورة المسد، آيه 1).

على در جميع صفات شريك و مماثل پيغمبر بود


چنان‏چه امام ثعلبى در تفسير (1) و عالم فاضل سيد احمد شهاب‏الدين كه از فحول علماء مى‏باشد در كتاب توضيح الدلائل على ترجيح الفضائل مشروحا به اين معنا اشاره نموده و به اين عبارت گويد:
ولايخفى ان مولانا اميرالمؤمنين قد شابه النبى فى كثير بل اكثر الخصال الرضية والفعال الزكية و عاداته و عباداته و احواله العلية و قد صح ذلك له بالاخبار الصحيحة والآثار الصريحة ولايحتاج الى اقامة الدليل والبرهان ولايفتقر الى ايضاح حجة و بيان و قد عد بعض العلماء بعض الخصال لاميرالمؤمنين على التى هو فيها نظير سيدنا النبى الامى.(2)
از جمله آن كه در اصل نسب نظر يك‏ديگرند: و نظيره فى الطهارة بدليل قوله تعالى «إِنَّما يُرِيدُ اللّه‏ُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا».
يعنى على نظير پيغمبر است در طهارت، به دليل آيه تطهير (كه درباره پنج تن آل [يعنى] عبا محمد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم‏السلام نازل گرديده).
و نظيره فى آية ولى الامة بدليل قوله «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّه‏ُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ»؛ و نظير آن حضرت است در آيه مزبوره از حيث ولايت بر امت، به دليل «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللّه‏ُ» ـ الخ كه به اتفاق فريقين درباره على عليه‏السلامنازل گرديده. (چنان‏چه در همين كتاب به شرح مفصل آمده).
و نظيره فى الاداء والتبليغ بدليل الوحى الوارد عليه يوم اعطاء سورة برائت لغيره فنزل جبرئيل قال لايؤديها الا انت او من هو منك فاستعادها منه فاداها على رضى اللّه‏ عنه فى الموسم؛ يعنى نظير آن حضرت است در اداى رسالت و تبليغ دين به دليل موضوع سوره برائت و نزول بر خاتم‏الانبياء صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه آن حضرت آيات سوره برائت را داد به ابى‏بكر ببرد در موسم حج بر اهل مكه قرائت نمايد (چنان‏چه در همين كتاب ثبت گرديد)، كه جبرئيل نازل گرديد و عرض كرد، اداى رسالت نمى‏تواند بنمايد مگر خودت يا كسى كه از تو باشد. پس آن حضرت آيات سوره برائت را از ابى‏بكر گرفت به امر خداى تعالى و به على عليه‏السلامداد كه در موسم حج ادا نمود.
و نظيره فى كونه مولى الامة بدليل قوله صلى‏الله‏عليه‏و‏آله من كنت مولاه فهذا على مولاه؛ و نظير آن حضرت است در مولاى امت بودن، به دليل فرموده رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در غدير خم، چنان‏چه در اين كتاب مشروحا ذكر گرديده كه «هركس را من اولى به تصريف در امر او هستم، پس اين على اولى به تصريف در امر او مى‏باشد.»
و نظيره فى مماثلت نفسيهما و ان نفسه قامت مقام نفسه و ان اللّه‏ تعالى اجرى نفس على مجرى نفس النبى صلى اللّه‏ عليه و سلم فقال: «وَ مَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ
تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ»؛ (3) و نظير آن حضرت است در اتحاد نفسانى كه نفس على عليه‏السلامقائم‏مقام نفس رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهمى‏باشد؛ چنان‏چه خداوند در آيه مباهله، به اتفاق فريقين چنان‏چه در اين كتاب مشروحا ذكر گرديده، على را به منزله نفس آن حضرت قرار داده.
و نظيره فى فتح بابه فى المسجد كفتح باب رسول‏اللّه‏ و جواز دخول المسجد جنبا كحال رسول‏اللّه‏ صلى اللّه‏ عليه و سلم على السواء؛ (4) و نظير آن حضرت است در فتح باب او در مسجد مثل فتح باب رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله كه به امر پيغمبر تمام درهاى خانه كه به مسجد باز بود، بسته شد الا در خانه پيغمبر و على و جواز ورود در مسجد در حال جنابت مانند رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله.
(همهمه‏اى در برادران اهل‏تسنن پيدا شد. سؤال نموديم كه «چه شده آقايان به حرف آمديد؟)
نواب: اتفاقا همين جمعه گذشته كه به مسجد جهت اداى نماز رفتيم، جناب حافظ در خطبه با نقل احاديثى اين فتح باب مسجد را اختصاص به خليفه ابى‏بكر ـ رضى‏اللّه‏ عنه ـ دادند، حال كه شما فرموديد اختصاص به على ـ كرم‏اللّه‏ وجهه ـ دارد، اسباب تحير حاضرين گرديده و اين گفت‏وگوها مربوط به اين قضيه است. متمنى است حل معما فرماييد.
داعى: (رو به جناب حافظ) آيا چنين بيانى فرموديد؟
حافظ: بلى، چون در احاديث صحيحه ما وارد است از صحابى ثقه و عدل!! ابوهريره ـ رضى‏اللّه‏ عنه ـ كه رسول مكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله امر فرمود كه تمام درهايى كه به مسجد باز بود بستند، مگر در خانه ابى‏بكر ـ رضى‏اللّه‏ عنه ـ را كه فرمود «ابى‏بكر از من و من از ابى‏بكر مى‏باشم.»
داعى: لابد به نظر آقايان محترم رسيده است كه اموى‏ها سعى بليغ نمودند كه در مقابل هر فضيلتى كه از خصايص مولانا اميرالمؤمنين عليه‏السلام به شمار آمده، حديثى به وسيله ايادى مرموز و كاسه‏ليس‏هاى سفره معاويه مانند ابوهريره و مغيره و عمروبن‏عاص و غيره وضع نمايند و همين عمل را هم نمودند و بكريون هم روى حب و علاقه مفرط كه به خليفه ابى‏بكر داشتند، آن احاديث را تقويت نمودند؛ چنان‏چه ابن‏ابى‏الحديد در شرح نهج‏البلاغه اين وقايع را مشروحا نقل نموده و گويد از جمله احاديث موضوعه، حديث (سد ابواب است به جز باب ابى‏بكر).(5) بديهى است اين حديث موضوع [جعلى]، در مقابل احاديث صحيحه متكاثره‏اى است (كه علاوه بر كتب معتبره شيعيان كه به نحو تواتر و اجماع ثابت آمده) در كتب صحاح معتبره اكابر علماى خودتان با قيد به اين كه از احاديث صحيحه است، نقل نموده‏اند كه تمام درهاى خانه‏هاى مردم را به مسجد رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به امر خداوند بست، مگر در خانه على عليه‏السلام را.
نواب: چون اين وقعه مورد اختلاف قرار گرفته، جناب حافظ مى‏فرمايد از خصايص ابى‏بكر ـ رضى‏اللّه‏ عنه ـ است! عالى جناب مى‏فرماييد از خصايص مولانا على ـ كرم‏اللّه‏ وجهه ـ مى‏باشد. چنان‏چه ممكن است به بعض اسناد از كتب معتبره ما اشاره فرماييد تا شنوندگان با اسناد جناب حافظ مطابقت نموده، انتخاب احسن نمايند.
---------------------------------
1-تفسير ثعلبى، ج 6، ص 236؛ ج 4، ص 75 آيه ولايت.
2-پوشيده و پنهان نمى‏باشد آن‏كه مولاى ما اميرالمؤمنين عليه‏السلام شباهت دارد به رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در بيشتر از خصال رضيه و افعال زكيه از عادات و عبادات و احوال عليه آن حضرت و به صحت پيوسته اين معنا به اخبار صحيحه و آثار صريحه كه احتياجى به دليل و برهان خارجى ندارد و محتاج به توضيح حجت و بيان نمى‏باشد. بعض از علما، بعض از آن خصال حميده را به شماره آورده‏اند كه در آن خصال حميده على عليه‏السلامنظير پيغمبر خاتم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله است. توضيح‏الدلائل، ص 30.
3-كشف‏الغمه، ج 1، ص 337.
4-كشف‏الغمه، ج 1، ص 337.
5-شرح نهج‏البلاغة، ج 9، ص 173.

کاش شهریار را فقط با سریال کمال تبریزی نمی شناختیم!!!!


حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طبق اظهارات خود و با توجه به ذوق ادبی‌شان، از اوائل جوانی و دوران تحصیل در مشهد مقدس با آثار مرحوم استاد حكیم شهریار آشنایی داشته‌اند. نخست این‌كه شهریار در سال‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۴ كه دوران تبعید خود را در خراسان سپری می‌كردند، با أجلّه‌ی شاعران خراسان مانند مرحوم نوید، محمود فرخ، گلشن آزادی و غیره معاشر بودند. از همین جهت است كه مراودات آیت‌الله خامنه‌ای با أعاظم شعرای مشهد كه خود از مداومان انجمن‌های شاخص ادبی مشهد بودند، مزید بر آشنایی ایشان با احوال و آثار شهریار می‌شد. یك بار معظم‌له در دوران ریاست‌جمهوری فرمودند كه حین فراغت از دراسات و مباحثات، گاه كنار حوض مدرسه‌ی علمیه‌ی مشهد اشعاری از شهریار را (مخصوصاً «علی ای همای رحمت» را نام بردند) با خود زمزمه می‌كرده‌اند و حتی یادم است كه فرمودند معمولاً آن غزل را در دستگاه همایون ترنم می‌كرده‌اند.


http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/10144/C/13890627_0210144.jpg

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به نظر این‌جانب از برترین شهریارشناسان معدود هستند كه از دیرباز در جریان احوال و آثار شهریار بوده‌اند. بنا به مسموعات نسبتاً دقیقم، ایشان حداقل سه دوره‌ی كامل آثار شهریار را مطالعه‌ی تنقیدی كرده و در حواشی، ملاحظات خود را یادداشت فرموده‌اند. در هر یك از ملاقات‌ها ایشان نكته‌های بدیعی درباره‌ی ظرائف اشعار استاد حكیم شهریار گفته‌اند. در هر یك از دیدارهای عمومی یا فردی با معظم‌له نكته‌هایی را افاده فرموده‌اند كه توجه به آن مفاهیم، تعمق در آثار و احوال شهریار را می‌طلبد و مهم‌ترین نكته این‌كه شخصیت راستین و پایه‌ی معنوی استاد حكیم شهریار را بهتر از ایشان كسی توفیق ارزیابی نداشته است. ایشان در ملاقات اعضاء و مهمانان كنگره‌ی یكصدمین سالگرد میلاد شهریار در سال ۱۳۸۵، شهریار را با اتّكاء به أدلّه و إقامه‌ی براهین متقن علمی، «حكیم» خواندند.

ادامه نوشته

انتظارات امام رضا(ع) از شیعیان چه بود؟

امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا(ع) در پیامی سیاسی - اجتماعی از طریق عبدالعظیم حسنی (ع) برای شیعیان خود، آنان را از دو خطر بزرگ بر حذر داشته و ویژگی‌هایی برای شیعیان و پیروان خود ذکر کرده‌اند.
 

ادامه نوشته

سهمیه ات نوش جان ...


افسران - سهمیه ات نوش جان ...
 یادت باشــد:

سهمیـــه اے ،دختــرے نیست که به نـــاحق صندلـے مردودے هــاے کنکــور را اشغـــــال کرده ...

سهمیـــه اے دختـــرے ست که وقتے تو در کلاس هاے گــاج و قلــم چے نشستـه بودی او در ناصــرخسرو به دنبــال دارو برای پـــدر جانبـــازش بود ...

همان دختـــرے که وقتے نیمـه شب کنـــج خانه میخواست درس بخواند نـــاله هاے پـــدر روحش را خـــراش مے انداخت ...

دختـــرکے که روز کنکـور با سرفه هاے پـــــدری شیمیـــــایے بـــــدرقه شد ...

سهمیـــه اے ،عرضـے داشتــم :

┘◄

سهمیـــه ات نـــــوش جـــــان! ܓ✿


منبع: افسران

خجالت نکش..


افسران - خجالت نکش..
خجالت نکش..

اینجوری هم به من نگاه نکن…

تو در چشمان من از تمام فرشته های دنیا زیبا تری…

حتی با ..

این لباس کهنه …

با این دستهای چروک و سرما زده ..

لبخند بزن عروسک من…

سهم تو از دنیا لقمه ی کوچکی است که در دست داری..

ماجراهای عجیب یک مولوی وهابی که ۴۵ روز در جمکران کارتن خواب شد


افسران - ماجراهای عجیب یک مولوی وهابی که ۴۵ روز در جمکران کارتن خواب شد
به گزارش پایگاه خبری ندای پیشوا، «سلمان حدادی» یک مولوی وهابی بود؛ کسی که خودش می‌گوید بین ۵۰۰ تا ۱۰۰۰ فرد سنی مذهب را وهابی کرده است. اما یک بار نشستن در مجلس عزای سیدالشهدا(ع) کار را بجایی می‌رساند که همان مبلغ وهابی شیعه شود و در این مسیر سختی‌هایی ببیند که تحمل یکی از آنها برای ما قابل تصور نیست. خواندن زندگینامه سلمان حدادی را از دست ندهید.
آموزش تبلیغ وهابیت در ۵ دقیقه

سلمان سال ۶۱ در سنندج بدنیا آمد. مادرش اهل سوریه و شیعه بود اما پدرش نه. اسمش را به اصرار مادرش که سیراب از محبت امیرالمومنین بود سلمان گذاشتند. خودش می‌گوید همیشه از اینکه اسمم سلمان و مادرم شیعه بود شرمنده بودم.

«با تشویق پدرم در دوران راهنمایی، در کنار درس های مدرسه، تحصیل دروس حوزوی را هم شروع کردم و ادامه دادم. بعد از اتمام دبیرستان، ۳ سال دوره ی تکمیلی حوزه را به زاهدان و مسجد مکی رفتم و پس از مولوی شدن، ۴ ماه هم به رایوند پاکستان، برای آموزش یک دوره کامل نحوه ی تبلیغ و جذب رفتم. پس از برگشت از پاکستان، امتحان کنکور دادم و در دانشگاه کرمانشاه در رشته استخراج معدن قبول شدم. در پاکستان به طور تخصصی در ۲۰ جلسه یاد می دادند که چگونه فردی را در عرض ۵ دقیقه به وهابیت جذب کنیم این آموزش را نزد آقایی به نام ابراهیم نژاد می دیدیم.»

گفت یکبار هیئت!

....

ادامه نوشته

حضرت معصومه ; زينب ثانى  


تاريخ گوياى اين حقيقت تلخ است كه حكومت بنى اميه و بنى عباس،هر دو از دشمنان قسم خورده نبوت و ولايت بودند و اين كينه توزى با اسلام ناب را با جنايات مختلفى نشان مى دادند;با اين تفاوت كه اين نظام جبار بنى اميه به شكلى علنى،شمشير برهنه اى شده بود و قلوب خاندان ولايت را مى شكافت و در نشان دادن اين جنايات آن چنان اصرار مىورزيد كه ديگر حتى پدر،جرأت نداشت به فرزند خود بگويد كه از نسل اولاد على(ع) است.
اما شيوه حكومت بنى عباس،ظاهرى آرام و باطنى كينه توز وخصمانه داشت و بعضى اوقات مردم نيز تحت تأثير اين گونه رفتارهاى منافقانه قرار مى گرفتند.

مردم ايران درآن روزگار علاقه وافرى به خاندان ولايت و اهل بيت داشتند و حتى با وجود حاكميت استبداد عباسى در قلمرو اسلامى، از ابراز علاقه خود به آنان خوددارى نمى كردند. در اين ميان عده اى بر اين باورند كه اين علاقه به دليل ازدواج امام حسين(ع) با دختر يزدگرد سوم است، اما شواهد تاريخى نشان مى دهند كه اين علاقه ريشه الهى دارد.

نقل شده است زمانى كه آيه: «ان يشاء يذهبكم ايها الناس و يات باخرين و كان الله على ذالك قديرأ»

اى مردم اگر خداوند بخواهد مى تواند شما را از اين دنيا ببرد و قومى ديگر را جانشين شما سازد و خداوند بر اين كار قادر است» بر پيامبر نازل شد،آن حضرت دست بر شانه سلمان فارسى گذاشت و فرمود: «آنان هموطنان سلمان هستند.»

در حقيقت پيامبر اسلام با اين سخن،آينده ملت ايران را پيش بينى نمود و وظيفه خطير آنان را گوشزد كرد.

دليل ديگر علاقه ايرانيان به اهل بيت،عدالت خواهى فطرى ايرانى ها و بى عدالتى پادشاهان فاسد و خودسراين كشور بوده است; همان حكام جبارى كه قرآن از آنان به نام مترف و مستكبر ياد مى كند. به طور كلى علت اصلى علاقه ايرانيان به خاندان امامت،فطرت عدالت خواهى آنان و عادل بودن ائمه اطهار بوده است.
 

ادامه نوشته

فايده سيره‏ هاى گوناگون معصومين



ما شيعيان كه به امامت ائمه دوازده‏گانه اعتقاد داريم و همه آنها را اوصياء پيغمبر اكرم و مفسر و توضيح دهنده حقايق اسلام مى‏دانيم و گفتار آنها را گفتار پيغمبر و كردار آنها را كردار پيغمبر و سيرت آنها را سيرت پيغمبر صلى الله عليه و آله مى‏دانيم،از امكاناتى در شناخت‏حقايق اسلامى بهره‏منديم كه ديگران محرومند،و چون وفات حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام-كه امام يازدهم است و بعد از ايشان دوره غيبت پيش آمد-در سال 260 واقع شد،از نظر ما شيعيان مثل اين است كه پيغمبر اكرم تا سال 260 هجرى زنده بود و در همه اين زمانها با همه تحولات و تغييرات و اختلاف شرايط و اوضاع و مقتضيات حاضر بود.

البته نمى‏خواهم بگويم كه اثر وجود پيغمبر اكرم اگر زنده بود چه بود و آيا اگر فرضا آن حضرت در اين مدت حيات مى‏داشت چه حوادثى در عالم اسلام[پيش]مى‏آمد،نه،بلكه مقصودم اين است كه از نظر ما شيعيان كه معتقد به امامت و وصايت هستيم،وجود ائمه اطهار از جنبه حجيت قطعى گفتار و كردار و سيرت در اين مدت طولانى مثل اين است كه شخص پيغمبر-ولى نه در لباس نبوت و زعامت‏بلكه در لباس يك فرد مسلمان عامل به وظيفه-وجود داشته باشد و دوره‏هاى مختلفى را كه بر عالم اسلام در آن مدت گذشت‏شاهد باشد و در هر دوره‏اى وظيفه خود را بدون خطا و اشتباه، متناسب با همان دوره انجام دهد.

بديهى است كه با اين فرض،مسلمانان بهتر و روشنتر مى‏توانند وظايف خود را در هر عصر و زمانى در يابند و تشخيص دهند.

سيرت و روش امام


اين بنده امروز عرايض خود را اختصاص مى‏دهم به مقايسه‏اى بين سيرت و روشى كه امام صادق عليه السلام در زمان خود انتخاب كرد با سيرت و روشى كه بعضى از اجداد بزرگوار آن حضرت داشتند كه گاهى به ظاهر مخالف يكديگر مى‏نمايد.رمز و سر اين مطلب را عرض مى‏كنم و از همين جا يك نكته مهم را استفاده مى‏كنم كه براى امروز ما و براى هميشه بسيار سودمند است.

فرصت طلايى



امام صادق عليه السلام شيخ الائمه است،از همه ائمه ديگر عمر بيشترى نصيب ايشان شد،شصت و پنج‏ساله بود كه از دنيا رحلت فرمود.عمر نسبتا طويل آن حضرت و فتورى كه در دستگاه خلافت رخ داد كه امويان و عباسيان سر گرم زد و خورد با يكديگر بودند فرصتى طلايى براى امام به وجود آورد كه بساط افاضه و تعليم را بگستراند و به تعليم و تربيت و تاسيس حوزه علمى عظيمى بپردازد،جمله‏«قال الصادق‏»شعار علم حديث گردد،و به نشر و پخش حقايق اسلام موفق گردد.از آن زمان تا زمان ما هر كس از علما و دانشمندان اعم از شيعى مذهب و غيره كه نام آن حضرت را در كتب و آثار خود ذكر كرده‏اند با ذكر حوزه و مدرسه‏اى كه آن حضرت تاسيس كرد و شاگردان زيادى كه تربيت كرد و رونقى كه به بازار علم و فرهنگ اسلامى داد توام ذكر كرده‏اند،همان طورى كه همه به مقام تقوا و معنويت و عبادت آن حضرت نيز اعتراف كرده‏اند.

شيخ مفيد از علماى شيعه مى‏گويد آنقدر آثار علمى از آن حضرت نقل شده كه در همه بلاد منتشر شده.از هيچ كدام از علماى اهل بيت آنقدر كه از آن حضرت نقل شد،نقل نشده.اصحاب حديث نام كسانى را كه در خدمت آن حضرت شاگردى كرده‏اند و از خرمن وجودش خوشه گرفته‏اند ضبط كرده‏اند،چهار هزار نفر بوده‏اند و در ميان اينها از همه طبقات و صاحبان عقايد و آراء و افكار گوناگون بوده‏اند.

محمد بن عبد الكريم شهرستانى،از علماى بزرگ اهل تسنن و صاحب كتاب معروف الملل و النحل،درباره آن حضرت مى‏گويد:«هو ذو علم غزير،و ادب كامل فى الحكمة،و زهد فى الدنيا،و ورع عن الشهوات.»يعنى او،هم داراى علم و حكمت فراوان و هم داراى زهد و ورع و تقواى كامل بود،بعد مى‏گويد مدتها در مدينه بود،شاگردان و شيعيان خود را تعليم مى‏كرد،و مدتى هم در عراق اقامت كرد و در همه عمر متعرض جاه و مقام و رياست نشد و سر گرم تعليم و تربيت‏بود.در آخر كلامش در بيان علت اينكه امام صادق توجهى به جاه و مقام و رياست نداشت اين طور مى‏گويد:«من غرق فى بحر المعرفة لم يقع فى شط،و من تعلى الى ذروة الحقيقة لم يخف من حط.»يعنى آن كه در درياى معارف غوطه‏ور است‏به خشكى ساحل تن در نمى‏دهد،و كسى كه به قله اعلاى حقيقت رسيده نگران پستى و انحطاط نيست.

كلماتى كه بزرگان اسلامى از هر فرقه و مذهب در تجليل مقام امام صادق صلوات الله عليه گفته‏اند زياد است،منظورم نقل آنها نيست،منظورم اشاره‏اى بود به اينكه هر كس امام صادق عليه السلام را مى‏شناسد آن حضرت را با حوزه و مدرسه‏اى عظيم و پر نفع و ثمر كه آثارش هنوز باقى و زنده است مى‏شناسد.حوزه‏هاى علميه امروز شيعه امتداد حوزه آن روز آن حضرت است.

سخن در اطراف امام صادق سلام الله عليه ميدان وسيعى دارد.در قسمتهاى مختلف مى‏توان سخن گفت زيرا اولا سخنان خود آن حضرت در قسمتهاى مختلف مخصوصا در حكمت عملى و موعظه زياد است و شايسته عنوان كردن است،ثانيا در تاريخ زندگى آن حضرت قضاياى جالب و آموزنده فراوان است.بعلاوه احتجاجات و استدلالات عالى و پر معنى با دهريين و ارباب اديان و متكلمان فرق ديگر اسلامى و صاحبان آراء و عقايد مختلف،بسيار دارد كه همه قابل استفاده است.گذشته از همه اينها تاريخ معاصر آن حضرت كه با خود آن حضرت يا شاگردان آن حضرت مرتبط است‏شنيدنى و آموختنى است.

زندگانى امام صادق عليه السلام


به مناسبت اينكه امروز روز وفات امام ششم،صادق اهل البيت عليهم السلام است،سخنان من در اطراف آن خصيت‏بزرگوار و نكاتى از سيرت آن حضرت خواهد بود.

امام صادق عليه السلام در ماه ربيع الاول سال 83 هجرى در زمان خلافت عبد الملك بن مروان اموى به دنيا آمد،و در ماه شوال يا ماه رجب در سال 148 هجرى در زمان خلافت ابو جعفر منصور عباسى از دنيا رحلت كرد.در زمان يك خليفه با هوش سفاك اموى به دنيا آمد و در زمان يك خليفه مقتدر با هوش سفاك عباسى از دنيا رحلت كرد،و در آن بين شاهد دوره فترت خلافت و انتقال آن از دودمانى به دودمان ديگر بود.

مادر آن حضرت،همان طورى كه در كافى و بحار و ساير كتب ضبط شده،ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود، لذا از طرف مادر نسب آن حضرت به ابوبكر مى‏رسيد و چون قاسم بن محمد بن ابى بكر با دختر عموى خود اسماء دختر عبد الرحمن بن ابى بكر ازدواج كرده بود،بنابر اين مادر آن حضرت،هم از طرف پدر نواده ابو بكر است و هم از طرف مادر، و لهذا حضرت صادق مى‏فرموده:«ولدنى ابو بكر مرتين‏»يعنى ابو بكر دو بار مرا به دنيا آورد،از دو راه نسب من به ابو بكر مى‏رسد.

بی حجابی و برخورد با آن در دوره معصومین علیهم السلام


در زمان پيامبر و امامان آيا بي حجاب وجود نداشته است؟ برخوردها چگونه بوده؟ البته من خودم طرفدار رعايت حجاب و اجراي احكام اسلامي هستم. منتها ممكنه يك نفر يك چنين سوالي بپرسه. جوابش رو چي بايد داد. اين رو همه مي دانند كه احكام اسلام و عمل به آن انسان رو به سعادت مي رسونه. ولي خب بعضي افراد نمي خواهند. چه جوابي ميتوان داد؟

برای اینکه بدانیم که در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام بی حجابی وجود داشته یا خیر ابتدا لازم است بدانیم که تا چه زمانی حجاب واجب نبوده و از کی حجاب واجب شده و وضعیت زنان قبل و بعد از نزول آیه حجاب و واجب شدن آن چگونه بوده است لذا به نکات ذیل دقت بفرمایید:
1- به نظر مى‏رسد حكم ايجاب حجاب در سال ششم هجرت تشريع گرديد. شاهد بر آن، آيات سوره نور است كه داستان معروف افك در آن آمده است. در همين زمان بود كه منافقين و اراذل و اوباش در صدد برآمدند با ايجاد شايعه درباره زنان پيامبر(ص) و با درست كردن مزاحمت‏هاى راهى براى زنان آزاده به بهانه كنيز انگاشتن آنها قلوب پيامبر و مسلمانان را جريحه‏دار بكنند. به دنبال اين اوضاع و شرايط بود كه خداوند آيات مربوط به پوشش را براى بازگويى به امت نازل فرمود و حجاب و حد و مرز و اندازه آن بعد از نزول آن آیات واجب شد. پس تا اینجا معلوم می شود که تا حدود 19 سال بعد از بعثت پیامبر حجاب کامل میان مسلمانان واجب نبود اما به علت علل و عواملی که ذکر شد هم حجاب واجب شد و هم دیگر کسی نمی توانست بی حجاب باشد چراکه مسلمانان در صدر اسلام و در زمان پیامبر بسیار مقید به رعایت احکام اسلامی و دستورات الهی بودند.
2- آيات مربوط به حجاب در دو سوره از قرآن (نور و احزاب) آمده است. سوره نور، آيه 30 و 31 كيفيت پوشش را بيان مى‏كند. ابتدا مى‏فرمايد: بگو (اى پيامبر) براى مؤمنين و مؤمنات كه نگاه‏هايشان را كوتاه كنند يعنى هنگام نگاه به يكديگر به صورت خيره به هم نگاه نكنند. از نگاه به گونه وراندازى و استقلالى پرهيز كنند. آنگاه به زنان مومن خطاب كرده و مى‏فرمايد: وَ لْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُيُوبِهِنَ؛‏ مي ‏بايد روسرى خود را بر روى سينه و گريبان خويش قرار دهند، (احزاب، آيه 59). هم به اين مطلب اشاره دارد. در اين آيه چنين آمده است: اى پيغمبر... به زنان مؤمن بگو كه جلباب‏هاى (روسرى) خويش را به خود نزديك سازند. روشن است كه وقتى به زن بگويند روسرى‏ات را به خود نزديك كن مقصود اين است آن را رها نكن، آن را جمع و جور كن و خود را با آن بپوشان. مطلبی هم اکنون نیز متاسفانه میان بعضی از زنان رعایت نمی شود و تنها روسری های خود را بر روی سر می اندازند اما به پوشش موهای جلوی سر وگردن و اطراف سینه های خود توجی ندارند (اطلاعات بيشتر درباره كيفيت خاص پوشش را از همان آيه 31 سوره نور كه گذشت بهتر مى‏توانید استنباط کنید.)
3- صاحب کتاب تفسیر كشاف، وضع زنان را در پيش از نزول آيات حجاب چنين شرح مى‏دهد: زنان، گريبان‏هايشان گشاد و باز بود، گردن و سينه و اطراف سينه‏هاشان ديده مى‏شد و داخل روسرى‏ها را معمولاً از پشت سر برمى‏گرداندند (همان‏طور كه الان بين مردان عرب متداول است) و قهراً قسمت‏هاى گردن و بناگوش و سينه ديده مى‏شد، (كشاف، ج 3، ص 231). اما توجه به این نکته بسیار ضروری است که درباره حضور زنان در اجتماع، بايد خاطر نشان كنيم كه زنان قبل از نزول اين آيات چنان نبوده است كه مثل مردان با سر باز در معرض اجتماع رفت و آمد بكنند، بلکه چون بد حجاب بودند و این موجب مسائل نا مناسبی برای بعضی شد لذا خداوند برای جلوگیری از فساد حجاب را واجب کرد، بنابراين آنچه در جامعه رواج داشت و قرآن به مبارزه با آن برخاست، پديده بدحجابى بود، نه بى‏حجابى.
4- چنان كه گذشت، افراد هوس‏باز و اراذل با ايجاد مزاحمت‏ها باعث دلتنگى زنان مدينه مى‏شدند. روشن است كه با آمدن حكم حجاب و دستور مجازات اين‏گونه افراد به طور طبيعى حضور زنان راحت‏تر و چشمگيرتر انجام مى‏شد.
اما نحوه برخورد را نیز خود خداوند در قرآن کریم به آن اشاره کرده و درباره مجازات آنان مى‏فرمايد: «اگر اينها دست از عمل زشت خود برندارند، تو را فرمان مى‏دهيم كه به آنها حمله‏برى كه ديگر جز اندكى در پناه تو نخواهند بود»، (احزاب، آيه 60) ، بنابراين مى‏توان گفت با وجوب حجاب هم خود زنان به آرامش و ایمنی بیشتری رسیدند و هم ارازل و اوباش سرکوب شدند و هم خداوند با تعیین مجازات متخلفین به برخورد با مسئله بی حجابی پرداخت و راه و رسم حفظ حجاب و نحوه مقابله با متخلفان را به همگان نشان داد.
براى آگاهى بيشتر ر.ك: 1- تفسير الميزان، ج 15، ص 127 به بعد. 2- كشاف، ج 3، ص 227. 3- مسأله حجاب،مرتضى مطهرى. 4- حجاب در اديان،محمدى آشنانى.

دلتنگی‌های یک پدر برای دختر سه ساله‌اش


به گزارش فرهنگ نیوز، چند روزی است که از شهادت هادی باغبانی مستند ساز ایرانی در سوریه می‌گذرد. او که توسط سلفی‌ها در نزدیکی دمشق به شهادت رسیده است. دختر کوچکی دارد که چشم انتظار آمدن بابا به خانه است. این یادداشت توسط یکی از همراهان شهید باغبانی برای خبرگزاری فارس ارسال شده است که از نظر مخاطبین می‌گذرد.
 
***
 
همان روز اول که آمدن هادی با ما قطعی شد، آمد که وسایل را تحویل بگیرد. وسواس داشت که زودتر به زیر و بم هندی‌کم جدید آشنا شود. فردایش آمد پرسید:«سید وقت داری»؟ مقابلم که نشست گفت:«سفارشی چیزی داری»؟ گفتم:«کفش خوب بردار و زنده برگرد». اینطور بود که برای اولین بار با هم همکلام شدیم.
 
دو روز از رسیدنمان به سوریه نگذشته بود که با هم رفتیم حلب. سر نترسی داشت ولی بی ترسی اش از حماقت نبود. از اطمینان بود. انگار تکلیفش را می دانست. همین بود که هر شب که برمی گشتیم هتل، با اشتیاق تصویرهای آن روزش را نشانم می داد و به بحثم می کشید سر قاب و زاویه و موضوع. مثل شکارچی ها چشم هایش برق می زد وقتی از سوژه هایی که گرفته بود حرف می زد، و اگر سوژه ای از دستش در رفته بود به وضوح کلافه می‌شد.
 
یک هفته شده نشده، پلانی نشانم داد از دخترک سرایدار مدرسه ای، که سر کارش مانده بود و مدرسه خالی را جارو می زد. دخترک سرش را از پنجره درآورده بود و برای دوربین هادی شکلک در می آورد. پلان که تمام شد دیدم چشمش نم دارد. گفت:«سید کار و اینا سر جاش، دلم واسه دخترم تنگ شده». برایم گفت که رضوانه اش سه ساله است و خیلی بابایی است و ...
 
هادی دو تفاوت عمده با بقیه مستندسازهایی که آمدند سوریه داشت. اول اینکه خیلی زود دلش برای خانه تنگ شد، و دوم اینکه تا کارش تمام نمی شد در لوکیشن می ماند. رفته بودیم از مقاومت مردم سوریه در برابر یکی از عجیب ترین جنگ های تاریخ فیلم بسازیم. هادی بیشتر موضوع کارش نیروهای دفاع وطنی بودند که هسته های مقاومت تشکیل داده بودند و از محله ها و شهرهای خود در مقابل تکفیری ها دفاع می کردند. از زندگی، خانواده، کار، آموزش نظامی، تجهیز و نهایتا عملیات این نیروها تصویر می گرفت. مستند "دسته ایمان، از گردان کمیل" سید مرتضی آوینی را مدام مرور می کرد و دنبال بهینه کردن مدل آن برای جنگ سوریه بود. ایده اش این بود که هر کدام این بچه های سوری، روایتی منحصر به فرد از یکی از نقاط عطف تاریخ بشر هستند.
 
یادم هست در بازگشت از حلب، یک شب که در لاذقیه منتظر هواپیما ماندیم و بعد از دو هفته خاک و پشه و تیر و ترکش، ساحل مدیترانه خیلی به جانمان نشسته بود، آهی کشید و گفت:«سید خوبه ها، ولی کاش می شد با خانوم بچه ها میومدیم».
 
سفر بعدی که معلوم شد من راهی نیستم، زنگ زد و گفت:«میومدی حالا، بی تو صفا نداره ها»، و من گفتم که نمی شود و کار دارم و باید خانه پیدا کنم و اسباب بکشم و ... سفارش دادم که برایم فلان چیز را از فلان جا بخرد و به راننده همیشگی‌مان سلام برساند و به آشپز خوش دست فلان هتل سلام برساند و سالم برود و سالم برگردد.
 
خبر شهادتش را که شنیدم فقط پرسیدم کجا؟ راوی گفت ریف دمشق. و من ذهنم رفت به ریف دمشق، کوچه هایی که با هم دویده بودیم، کفش خاکستری اش که روز اولِ بدو بدو زبان باز کرده بود، و کت و شلواری که آورده بود مخصوص اینکه اگر خواستیم برویم زیارت عمه بزرگ بپوشد و شیک باشد.
 
می گویند مهم است به دست چه کسی کشته می شوی. اصلا درست و غلط بودن راهت را نشان می دهد انگار. رضوانه هادی اگر از من چون و چرای رفتن بابایش را بپرسد، به او خواهم گفت که من و بابا شنیدیم که آن طرف خط، بعد از اذان صبح فریاد می زدند لبیک یا یزید، لبیک یا معاویه...
 
*سیدعلی فاطمی

«رأى اكثریت»


مقدّمه:
آیا «رأى اكثریت» معیار حقّ است؟ عصر ما، عصر احیاء مجدّد اسلام و تمهید آن مقدّمات علمى و اجتماعى است كه مبناى تمدّن آینده بشریت در كره ارض قرار خواهد گرفت. براى ما مسلمانان، و خاصّه مسلمانان ایران، هیچ تردیدى در این زمینه وجود ندارد كه از این پس، تاریخ این سیاره به مرحله‏ اى جدید از صیرورت خویش وارد شده كه می‏توان آنرا «عصر توبه بشریت» نامید. این «توبه» كه آثار آن اكنون به روشنى در سراسر كره زمین تشخیص ‏پذیر است، به سرعت به انحطاط تمدّن كنونى بشر كه ریشه در «استكبار شیطان» دارد خواهد انجامید و اهل زمین، اهلیت ولایت آل محمد(ص) را خواهند یافت و ظهور موعود اوّلین و آخرین را ادراك خواهند كرد ؛ چرا كه او عینِ ظهور و حضور است و این مائیم كه در غیبتیم و محجوب، و اینچنین بر ماست كه حجاب‏هاى ظلمت را به یكسو زنیم و اهلیتِ حضور بیابیم و زمینه‏ هاى رجعت به مبانى اسلام را در همه ابعاد فراهم كنیم.

بحث حاضر: «آیا رأى اكثریت معیار حقّ است؟»، با توّجه به آنچه گفته شد

ادامه نوشته

سوره توبه آیه24- به حال و روز این روزهای خیلیهامون می خوره!


قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشيرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ24
شماره صفحه : 190 حزب : 38 جزء : دهم سوره : توبة

تفسیر المیزان - خلاصه (قل ان کان اباؤکم و ابناؤکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم واموال اقترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یاتی الله بامره و الله لا یهدی القوم الفاسقین ):(ای پیامبر، بگو اگر پدران و پسران و برادران و همسران واقوامتان و اموالی را که بدست آورده اید و تجارتی که از کسادی آن بیمناکید ومسکنهایی را که دوست می دارید، در نظر شما از خدا و رسولش و جهاد در راه او محبوبتر است ، پس منتظر باشید تا خدا فرمان خود را بیاورد و خدا گروه تبهکار را هدایت نمی کند)، این آیه خطاب به رسولخدا(ص ) می فرماید: به آنهابگو اگر پدران و برادران و همسران و فرزندان و اقوام و اموال و خانه هایتان برایتان از خدا و رسولش و جهاد در راه او محبوبتر است ، پس منتظر امر الهی باشید، افراد نامبرده در این آیه مجموعه افرادی هستند که از نظر سببی یا نسبی باانسان ارتباط دارند و دوستی اینها و اموال و مساکن همه ، زینتهای زندگی دنیامحسوب می شوند و اموری هستند که جامعه انسانی در مرتبه بعدی به آنها قوام می یابد. می فرماید: اگر این امور آنقدر برای شما محبوبند که آنها را هر چند کافر باشنددوست می دارید و ارتباط خود را با آنان قطع نمی نمایید، در این صورت منتظرباشید تا خدا امر خود را بیاورد که این امر یا عذابی است که به جهت مخالفت امرخدا و رسول و اعراض از جهاد در راه او بدان مبتلا می شوید و یا چیزی است که آن شکاف و نقیصه ای را که در اثر مخالفت آنان بر دین وارد شده جبران نماید. و در آخر می فرماید: خداوند گروه فاسق را هدایت نمی کند،یعنی این ولایت با کفار و خروج از امر خدا و رسول ، فسق محبوب می شود، لذا اینان از اینکه خدابوسیله اعمالشان هدایتشان کند و توفیق نصرت خود و یاری رسولش را به آنان دهد و بدست ایشان کلمه دین را ترویج کرده و آثار شرک را محو نماید، بسیاردورند، لذا معلوم می شود که منظور از امر مورد انتظار الهی امریست مربوط به یاری دین و اعلای کلمه توحید.



تفسیر نمونه جلد 7 روى سخن را به پیامبر کرده ، مى‏فرماید : به آنها بگو اگر پدران ، و فرزندان ، و برادران ، و همسران ، و عشیره و قبیله شما ، و اموال و سرمایه‏هائى که جمع‏آورى کرده‏اید ، و تجارتى که از کساد آن بیم دارید و مساکن مرفهى که در مورد رضایت و علاقه شما است ، در نظرتان محبوب‏تر از خدا و پیامبر او و جهاد در راهش مى‏باشد ، در انتظار باشید که مجازات و کیفر شدیدى از ناحیه خدا بر شما نازل گردد ( قل ان کان آبائکم و ابنائکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجارة تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فى سبیله فتربصوا حتى یاتى الله بامره ) .
و از آنجا که ترجیح این امور بر رضاى خدا و جهاد یک نوع نافرمانبردارى و فسق آشکار است و دلباختگان زرق و برق زندگى مادى شایستگى هدایت الهى را ندارند در پایان آیه اضافه مى‏کند:" خداوند گروه فاسقان را هدایت نمى‏کند" (وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقِینَ) در تفسیر على بن ابراهیم قمى چنین نقل شده:"
لما اذن امیر المؤمنین ان لا یدخل المسجد الحرام مشرک بعد ذلک جزعت قریش جزعا شدیدا و قالوا ذهبت تجارتنا، و ضاعت عیالنا، و خربت دورنا، فانزل اللَّه فى ذلک قل (یا محمد) إِنْ کانَ آباؤُکُمْ.
..".:" هنگامى که امیر مؤمنان على ع (در مراسم حج) اعلام کرد که بعد از این هیچ مشرکى حق ورود به مسجد الحرام را ندارد فریاد (مؤمنان) قریش برخاست و گفتند تجارت ما از میان رفت، خانواده‏هاى ما ضایع شد، و خانه‏هایمان ویران گشت، آیات فوق نازل شد (و به آنها پاسخ گفت)".
در آیات بالا خطوط اصلى ایمان راستین از ایمان آلوده به شرک و نفاق ترسیم شده است و حد فاصل میان مؤمنان واقعى و افراد ضعیف الایمان مشخص گردیده و با صراحت مى‏گوید که اگر سرمایه‏هاى هشتگانه زندگى مادى که چهار قسمت آن مربوط به نزدیکترین خویشاوندان (پدران و فرزندان و برادران و همسران)، و یک قسمت مربوط به گروه اجتماعى و عشیره و قبیله است، و قسمت دیگرى مربوط به سرمایه‏ها و اندوخته‏ها، و قسمتى مربوط به رونق تجارت و کسب و کار، و سرانجام قسمتى به خانه‏هاى مرفه ارتباط دارد، در نظر انسان پرارزشتر و گرانبهاتر از خدا و پیامبر ص و جهاد و اطاعت فرمان او است تا آنجا که حاضر نیست آنها را فداى دین کند، معلوم مى‏شود ایمان واقعى و کامل تحقق نیافته است.
آن روز حقیقت و روح ایمان با تمام ارزشهایش تجلى مى‏کند که در مورد چنین فداکارى و گذشت تردید نداشته باشد.
بعلاوه آنها که آماده چنین گذشتى نیستند در واقع به خویش و جامعه خویش ستم مى‏کنند، و حتى از آنچه مى‏ترسند در آن خواهند افتاد، زیرا ملتى که در گذرگاههاى تاریخ و لحظات سرنوشت آماده چنین فداکاریهایى نباشند دیر یا زود مواجه با شکست مى‏شود و همان خویشاوندان و اموال و سرمایه‏هایى که به خاطر دلبستگى به آن از جهاد چشم پوشیده است به خطر مى‏افتند و در چنگال دشمن نیست و نابود خواهند شد.

فطریه ی عاشقی


هلال نقره ای ماه، آسمان رمضان را روشنایی بخشیده است و منِ خاکی در این ثانیه های آخر به یک ماه مهمانی می اندیشم، به یک ماه خاطره ی آسمانی، به یک ماه «ربَّنا لا تزغ قلوبَنا»ی(1) دستانم، به یک ماه طعم دعای سحر و به یک ماه تشنگی!.

خدایِ آسمانیِ دل خاکی ام، تو را قسم می دهم به این لبان تشنه، ما را با نگاه مهدی ات سیراب گردان و این شب عید، آخرین شب عید بی مهدی باشد.

خدایا آسمان نیازم سرشار از توست، منِ روزه دارِ عاشقی  را بیش از این تشنگی مده! و قدم های مهدیت را هدیه ی روز عید نصیب ما گردان.

«اللهُم اجعَل صیامی»(2) در این شهر رمضان «بِالشُکر و القبول عَلی مَا تَرضاهُ...» امشب منِ سراپا خاکی، همانند شبهای قدر به نیایش تو نشسته ام و تاریکی شب را در زیر نور مهتاب با ذکر شمار عاشقی ام انتظار می کشم... انتظار! انتظار رسیدن روزی که فطریه ی عاشقی ام را بپردازم، قلب کوچکم را می گویم ... ای مهدی قلبم برای تو، منتظرمان نگذار!

امشب من با مهتاب به درد دل نشسته ام و حضور مهدی را تمنا می کنم تا آسمان دلم را با آمدنش مهتابی سازد.

من در سیل سرشکم غسل عید به جا آورده ام، غسل شادمانی، غسل شوق...

صدا می آید... الله اکبر، خدا بزرگ است؛ لا اله الا اللهُ، الله اکبر(3)، و ستایش مخصوص توست ای تنها بهانه ی نیایش.

آسمان که هر صبحدم تسبیح تو می گوید اینک در این صبح بارانی از شوق و شور در این عید عرفانی در مقابل روزه داران کم آورده است، این همه عاشق زیر سقف آسمان دست به سوی پروردگار به نیت پنج مهمان کساء پیامبر «اللهُم اهلَ الکِبریاءِ و العظمةِ و اهلَ الجودِ و الجبروت»(4) را، با تو نجوا می کنند، ای تو اهلِ عفو و رحمت و ای اهل تقوا و مغفرت...

دانه دانه ی اشک آسمان با سرشک شوق آدمیان درآمیخته و همه فریاد می زنند «اسئَلُک بِحقّ هذا الیَوم» که قرارش دادی «للمسلمینَ عیدا» رحمت فرست بر محمد و خاندان او، بر مهدی موعود، بر منتَظَر دل ما، سلام ما را برسان یا الله!

«و اعوذُ بِکَ مِمَاستَعاذَ منهُ عِبادُک الصالحون» پناه می برم به تو از دردِ جانکاه انتظار...!

 

چه نشاط انگیز است همگام با نسیم صبحِ بارانی پس از یک ماه روزه داری و نماز عاشقی، یک صدا با دیگر عاشقان، هم نوا با آن یار سفر کرده! ندای «اللهُم رَبَّ النورِِ العظیم»(5) سر دهی و در آخر با ضربه های قلبت «العجل، العجل، العجل» را عیدانه از خداوند درخواست کنی.

پس از یک ماه روزه داری و لب تشنگی اکنون با باران رحمت پروردگار روزه ات را افطار کن!

روزه ات قبول

 

کشتار 9 میلیون ایرانی بدست انگلیس ...


کشتار 9 میلیون ایرانی بدست انگلیس ...

ظافسران - کشتار 9 میلیون ایرانی بدست انگلیس ...
افسران - کشتار 9 میلیون ایرانی بدست انگلیس ...


با کلیک بر روی لینک کلیپ می توانید دانلود کنید!

رهبر معظم انقلاب فرمودند : از همه هم خبیث‌تر دولت انگلیس ...

انّا انزلناه فی لیلة‌ القدر


انّا انزلناه فی لیلة‌ القدر

در شب قدر دلم با غزلی هم دم شد
بین ما فاصله ها واژه به واژه کم شد
بیت هایم همه قرآن روی سر آوردند
چارده مرتبه . آنگاه دلم محرم شد
ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم
بوسه می خواست لبم،گنبد خضرا خم شد
خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت
گفت:ایوان نجف بوسه گه عالم شد
بعد هم پشت همان پنجرهء رویایی
چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد
خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق
گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد
گریه کردم ،عطش آمد به سراغم،گفتم:
به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد
آنقدر دور حرم سینه زدم تا دیدم
کعبه شش گوشه شد آنگاه دلم محرم شد
روی سجادهء خود یاد لبت افتادم
تشنه ام بود، ولی آب برایم سم شد
زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد
از محمد به محمد که میسر هم شد
من مسلمان شدهء مذهب چشمی هستم
که درآن عاطفه با عشق و جنون توام شد
سالها پیر شدم در قفس آغوشت
شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد
کاروان دل من بسکه خراسان رفته است
تار و پود غزلم جادهء ابریشم شد
سالها شعر غریبانه در ابیات خودش
خون دل خورد که با دشمن خود همدم شد
داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم
برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد
بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت
آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد...

هر مسلمان یک سطل آب.....


یک قدم...


افسران - یک قدم...
یک قدم مانده به باریدن ابر
یک قدم مانده به آغوش نسیم
مانده یک بغض فرو خورده به پایان سکوت
فرصتی هست هنوز
تا نسوزد دل تنگ
عطش روح من از دست تو سیراب شود
فکر و اندیشه درآید از خواب
مهربانی سر هرکوچه بساطی بکند
بفروشد لبخند
بسراید آواز
سینه فریاد کند نام تورا
و سلامی به سرآغاز امید
فرصتی هست هنوز
تا نخشکد گل یاس
تا نسوزد پر پروانه عاشق در شمع
مانده یک"آه" فقط فاصله تا عرش خدا
تا بفهمد ظلمت
نور هستی باماست
دست تقدیر به سرپنجه نوری در کار
دو رکعت مانده به تسبیح خدا
هق هقی مانده به باریدن چشم
تا نسوزد گل احساس در این آتش تلخ
خواهشی را که جوابش بااوست
پاسخی را قنوتش با ماست
مانده یک "نه"به فراخوان گناه
مانده یک گونه که هرگز
نپسندد سیلی
یک عصا تا که ببلعد همه آیین دروغ
ناخدانوح خداجوی غیور
آخرین دم به هماوایی عیسی صبور
یک علی مانده و یک خندق تاریک و سیاه
آخرین ماه نهان در دل چاه
آخرین چاره این درد هبوط
آخرین واژه لوح ملکوت
لحظه ای مانده به باریدن عشق
یک نفس مانده به آغاز حیات

عروسک...

بعضی از دخترا خیلی زود اولین درس زندگیشونو فراموش می کنن....

اینکه هر عروسکی هرچقدر زیبا و مرغوب باز هم دل صاحبشو بعد یه مدت میزنه و میره دنبال یه عروسک خوشگل تر...

اما آدمها حتی وقتی میرن پیش خدا برای اونایی که دوستشون دارن یه آدم زنده می مونن...