زینب بیا ببین جگرم درد می‌کند

 از سوز زهر تا به سرم درد می‌کند


انگار شعله می‌کشد از سینه‌ام برون

 آتش گرفته چشم ترم درد می‌کند


تشتی بیاورید دلم زیر رو شده

 از کینه قلب شعله‌ورم درد می‌کند


از بس که دیده‌ام غم بی‌حد روزگار 

 جانم، دلم، بصرم درد می‌کند


اینجا حسین آمده همراه خواهرم

 از داغ این دو چشم ترم درد می‌کند


اینجا چقدر قد علمدار دیدنی است 

 من هم برای او کمرم درد می‌کند