دو دختر
دو دختر
دو نفر بودند. دوتا دختر که توی حوض خالی میدان شهید مطهری سنگر گرفته بودند. دور و برشان پر بود از نیرو اما نه خودی.
هیچ کاری نمی شد براشان کرد. خرمشهر تقریبا افتاده بود دست عراقی ها. حلقه محاصره میدان مطهری تنگ تر می شد.
رفتیم پشت بام یک ساختمان.
دو نفر بودند. دوتا دختر که راه عراقی ها را آن همه مدت سد کرده بودند. فشنگ هاشان هم تمام شده بود گویا. خون خونمان را می خورد. باید براشان کاری می کردیم.
عراقی ها دیگر شلیک نمی کردند.
می خواستند بگیرندشان٬ زنده!!!
دیگر رسیده بودند به میدان که دو تا صدا آمد.
-تق...
-تق...
لوله های تفنگ را گرفته بودند سمت همدیگر. آنها دو نفر بودند. دوتا دختر که توی حوض خالی میدان شهید مطهری دراز کشیده بودند.
کتاب"پرنیان"-محمد رضا خانی-صفحه۶۱
+ نوشته شده در ۱۳۹۰/۱۰/۰۳ ساعت 11:19 توسط دخترپارس
|
امروز روز هدایت نسل های آینده است...