مقاله ای از شهید مهدی رجب بیگی

برگرفته از کتاب"همچنان می رویم تا حط امام بماند"

 

دانشگاه شاهدی بر مظلومیت مان

ای دانشگاه:

بر رنج همیشه عمرمان و بر مظلومیت سرتاسر زندگی مان و بر شهادت هر عصرمان می توانی گواهی داد؟

بر خروش همواره امتمان و بر فریاد دیوار شکن اندیشه مان می توانی شهدادت داد؟

بر دستهای افتاده بر پیکرمان،بر تن خونینمان، بر پای خردمان و بر شکنجه زندانمان می توانی گواهی داد؟ و سرگذشت روزگار پر رنج دیرینمان را بر پشت تاریخ آوار گشته است، می توانی شنید؟

ما ملتی قوی بودیم که زور داران قبیله غارت بر ضعفمان کشانیده بودند تا مس و تاسمان را ببرند. هر روزمان شام بود و هر شاممان تیره تر از ابرهای آسمان.

استخانمان در زیر پتک جلادان خرد گشته بود و درخت اندیشه مان از طوفان نیرنگ دشمنان خشک و خونمان را مکیده  بودند تا نمانیم.پایمان را شکسته بودند تا نرویم . زبانمان را بریده بودند تا نگوییم.

و هرگاه که در نیمه های این شب تار، نوری از جایی تابیدن گرفت چشممان را کور کردند تا نبینیم و هر بار که وضوی قیام گرفتیم و برخاستیم بر زمینمان کوفتند تا شاید خیال رسیدن به خورشید را از سرمان به در کنند.

و تو دانشگاه ؛ خوب به یاد داری آن روزهایی را که تن تب دارمان که از ضربه تازیانه اهریمنان می سوخت لا به لای درختان پنهان می ساختی و آن روزها که حرفمان را همچون گردنبندی بر سینه ات می آویختی تا رسالتمان را بر جباران بنمایانی.

و آن روزها را که مشتمان را برافراشته نگاه داشتی تا دژخیمان را به هراس اندازی و تو دانشگاه شاهد مظلومیتمان بودی که هرگاه در شب سرد روزگارمان هیمه ای یافته ایم تا آتشی بیفروزیم و مشعل قیاممان سازیم، قداره بندان دون صفت چگونه "آذر" مان را فسردند تا لختی دیگر بر تن لختمان تازیانه کشند.

و نیک می دانی که در این طوفان ظلم، هیچ گاه از پا نیفتا ده ایم و بر جای ننشستیم که امی ابراهیم را فقط رفتن می باید و بت شکستن ، نه ماندن و بر جای نشستن.

  سوگند خورده بودیم که دشت های ایمان را درنوردیم و تا قله توحید برویم و بت های دروغین زمانه را در دره های پست زبونی بیندازیم.

سوگند خورده بودیم که پرده ظلمت را بدریم و نور خورشید را بر همگان عیان سازیم و دشمنان خلق را بر اندازیم.

و دیدی که چگونه بر سر پیمانمان ایستادیم؟ دیدی که چگونه سلاحمان را بر دوش آویختیم  و از امامت امام توشه ساختیم و به نبرد با ظالمان پرداختیم؟

دیدی که چگونه مشت آنان که فریبمان می دادند باز شد و نیرنگشان بر ملا شد؟که می دانستیم؛ "ان کید الشیطان کان ضعیفا"

دیدی که چگونه آن روز،سرافراز تر از همیشه از امتحان پایداری بیرون آمدیم و خود دری شدیم بر همه عاشقان رهایی؛

و اینک که بر دروازه های شهر محرم آوایکفن پوشان شهادت جوی خفته به خونمان را می شنویم، اینک که قابیلیان زمان قامتشان از قیامت امتمان شکسته و بر سوگ زمستانشان نشسته اند و بهار قیاممان آغاز گشته است،

اینک که جان بر کفان قبیله هجرت در جشن پیروزی فریاد حسین را تکرار می کنند تو باز هم ای دانشگاه ، شاهد باش که با صدای بلند می گوییم:

"آنان که از سلاحشان ما را می ترسانند بر کویر اندیشه باطلشان چیزی نخواهد رویید که ما در مکتب حسین درس شهادت آموخته ایم و در شریعت علی علم جهاد.

آنان که می پندارند که از پای افتاده ایم یا بر جای نشسته ایم ، بر گور خیال خامشان بگریند که ما امت حسینیم و مرد کارزار.

و آنان که می خواهند با دهانشان نور خدا را خاموش کنند نیز بدانند که از آتش خشم مردمان  در امان نخواهند بود که "آذر" این قیام همیشه برافروخته خواهد بود."

شهید مهدی رجب بیگیشهید مهدی رجب بیگی