یک میلیارد از بیتالمال برای شش ماه عیاشی شما
خيابان التيمور با خانههاي محقر به اتمام مي رسد خيابان آسفالته و روشن هم تمام ميشود. جاده خاکي پر پيچ و خم و فاقد هرگونه روشنايي آغاز ميشود تا در انتها به کورسوي نوري که مشرف به بيايان است برسد، نام آن محله فقيرنشين «مشترک» است!.
تيرهاي چراغ برق همان تيرهاي چوبي اولين برقکشی است! کوچهها خاکي است اما عجيب است که با تابلوهاي متحدالشکل نامگذاري شده اند.
از برادر بسيجي محل کمک گرفت تا فقيرترين خانواده را معرفي کند. درب خانهاي بيست متري مشرف به بيابان نواخته ميشود صاحبخانه (بخوانيد مستاجر خانه ۲۰ متري) درب را ميگشايد.
مرد خيّرميگويد: برادرم نذر داريم. کار خير است. چه چيزي ميخواهيد؟
مرد فقير ميگويد: چاي!
مرد خيّر ميگويد متشکرم مزاحم نميشويم نيازتان را بگوييد اما مرد فقير که در عالم خود به سر برده و متوجه اشتباه طرف مقابل ميشود پاسخ ميدهد: ۶ ماه است که پول خريد چاي را ندارم!!
دنيا به سر مرد خيّر ميچرخد. دست بر روي شانه دوست بسيجياش ميگذارد تا به زمين نيفتد! و ميگويد ديگر به چه چيزي نياز داريد؟ مرد صاحبخانه بلادرنگ گويي امر مهمتري را به خاطر آورده ميگويد چند کيسه سيمان! تا بتوانم درزهاي ديوار را ببندم چون شبانه از بيابان مار به خانه ميآيد و با همسرم مجبور هستيم مراقب فرزند خردسالمان بشويم تا مبادا مار نيشش بزند!
مرد خيّر با گذر اين افکار به سرعت مانع باز شدن بغضش ميشود. ميگويد برادر نامت چيست؟ مرد فقير ميگويد: قدير! و شلغت؟ جواب ميدهد کارگر سر گذر بودم وضعم خيلي خوب بود! تا آنکه موقع سوار شدن به ماشين فردي که کارگر ميخواست با هجوم بقيه افتادم و توان کارگري ديگر ندارم
بيمه داري؟ خير همسر و فرزندانم را دارم با يارانه براي ۳ نفر که پول قبض ما ميشود و نان و سيب زميني. حيف که نان گران شد!. مرد خيّر مساعدت خود را نمود. بغضالود و چشمهاي خيس مرد فقير را بوسيده با دوست بسيجياش راه افتاد. برادر بسيجي مي گويد اينجا غالب خانوادهها وضع مشابه دارند.
مرد خيّر مات و مبهوت يکي از خبرهاي داغ اين روزها را به خاطر ميآورد، فوتباليستهاي تيم هاي ليگ برتر براي يک فصل بازي يعني ۶ ماه ، يک ميليارد تومان از کيسه بيتالمال برميدارند.
يعني به آنها ميدهند. آن هم مديراني غالبا دولتي و گويا ارزشي که در فصل نقل و انتقالات فوتبال مسابقه اسراف بيتالمال با يکديگر دارند.
هر تيم ۲۰ الي ۳۰ ميليارد تومان از محل بيتالمال صرف اسراف ميکند تا يک ظاهرا ورزشکاري را که جرايد نامورش کردهاند خريداري کند تا تعجب و رضايت هواداران باشگاه را جلب کند و با مفاخره به مدير باشگاه رقيب مبگويد: بمب ترکانيدم!
و باز ذهن سيال مرد خیر ناخواسته رفت به سمت و سوي آنکه روزي چه بمبي را بچههاي تخريب خنثي ميکردند و امروز آقايان چه ميکنند!؟
فضايي ساخته اند که به اسراف تهوعآور بيتالمال ميپردازد و خروجياش تولید سرگرمي به وسيله الگوهایی است که خبرشان از مجالس لهو ميآيد. کسانی که با الگوي جامعه اسلامي ايراني فرسنگها فاصله و با آرمانهاي انقلاب و امام و رهبري حتي سنخيتی پوشالي و رياکارانه هم ندارند!
مرد خیر باخود حساب و کتاب می کرد چه می شد بازيکنان و شاغلين در فوتبال مانند يک کارمند دستمزد دريافت کنند تا عدالت حاکم شود.؟ مرد خیر باخود می گفت آقايان مسئولين در محکمه الهي چه پاسخي خواهندداشت؟ وقتی در محضر الهی محاسبه شد با پولی که آنان خرج مشتی عیاش کردند می شد زندگی چند صد یا چند هزار قدیر را متحول کرد چه پاسخی در برابر دادگاه عدل الهی خواهند داشت؟
مرد خیر با خود اندیشید کاش آقایان یک شب قبل از تقسیم بیت المال همراه او از خيابان التيمور با خانههاي محقرش می گذشتند ، خيابان آسفالته و روشن را هم تمام ميکردند ، جاده خاکي پر پيچ و خم و فرو رفته در ظلمات تاریکی تا محله فقيرنشين «مشترک» را می پیموند شاید تصمیم تازه ای برای بیت المال می گرفتند.
منبع:هفته نامه یالثارات الحسین(ع)
امروز روز هدایت نسل های آینده است...